گفت: «تو چه کاری برای من انجام دادهای، که خودت را ولینعمت من میخوانی؟» سیلوسون قضیۀ هدیه را بخاطر داریوش آورد و پس از آن شاه گفت: «ای مرد نجیب، توئی آنکس، که زمانی که من اقتداری نداشتم، بمن آن هدیه را دادی؟ اگرچه هدیۀ تو چیز قابلی نبود، ولی تشکر من بقدری است، که گوئی، هدیۀ گرانبهائی بمن رسیده. اکنون به تو آنقدر زر و سیم بدهم، که تو هیچگاه نادم نباشی از اینکه داریوش پسر هیستاسپ (ویشتاسپ) را مرهون خود کردهای». جوان مزبور جواب داد: شاها، من برای چنین مقصودی بدینجا نیامدهام. مطلب من این است، که بعد از فوت برادرم۱، مآندریوس۲ بندۀ ما جبّار سامس شده و میخواهم شرّ او را از آن جزیره بیخونریزی دفع کنی. داریوش پذیرفت و به اتانس، رئیس لشکر صفحات دریائی آسیای صغیر، فرمود خواهش جوان سامسی را بجا آرد. او هم اقدام کرد و جبّار سامس و هواخواهان او حاضر شدند، که مطیع پارسیها گردند. پس از آن رؤسای ایرانی، چون دیدند، که کار دارد بصلح و مسالمت خاتمه مییابد، به صفحۀ بالای قلعه رفته با کمال اطمینان در آنجا نشستند. در این احوال برادر جبّار، که شخصی ماجراجو بود، با عدّهای از سپاهیان اجیر ناگهان به پارسیها حمله کرده عدّهای را بکشت و نزدیک بود تمام رؤساء پارسی را بکشد، که سپاهیان پارسی فرارسیده آنها را نجات دادند. پس از آن اتانس در خشم و غضب شده دستور داریوش را، که با اهالی به ملایمت رفتار کند، بکلی فراموش کرد و بجان مردم افتاده از اهالی عدهای زیاد بکشت، ولی، پس از آنکه به خود آمد و دید، که برخلاف دستور شاه رفتار کرده، بر اثر ندامت حکومت این جزیره را موافق دستور داریوش به سیلوسون داد و درصدد ازدیاد سکنۀ این جزیره برآمد. چنین است حکایت هرودوت و او گوید، که سامس نخستین دولت یونانی و بربری بود، که مطیع پارسیها گشت. تاریخ الحاق از فحوای کلام مورّخ مذکور قبل از شورش بابل بوده و بنابراین قبل از ۵۲۱ ق. م است. در باب جزایر
________________________________________
(۱) - بقضیۀ اریتس و پولیکرات، به صفحۀ ۵۵۶ رجوع شود.
(2) - Maeandrius.
تاریخ ایران باستان جلد ۱