بدوا از اهالی هلّسپونت (پرنتی) ها را مطیع کرد. اینها دلیرانه جنگیدند، ولی از جهت کثرت عدّه پارسیها مغلوب و مطیع گشتند. بعد مگابیز موافق دستور داریوش داخل تراکیه گردیده مردمان آن را یکایک مطیع کرد.
عدۀ مردم تراکیه بعد از مردم هند از همه جا بیشتر است و، اگر این مملکت در تحت ریاست یک نفر بود یا اهالی تراکیه متفق بودند، کسی بر آنها فائق نمیآمد و قویترین مردمان میگشتند، ولی این امری است مشکل، بل محال. مردمان تراکیه اسامی مختلف دارند، و به استثنای گتها و تراوس و تراکیها، که بالاتر از کرستنیانها سکنی گزیدهاند، باقی مردمان تراکیه همه دارای یک نوع عادات و اخلاق میباشند. گتها خودشان را غیر فانی میدانند. اخلاق تراوسها مانند اخلاق تراکیها است، به استثنای این دو مورد: وقتی که طفلی بدنیا میآید، دور او جمع شده و نوحهخوانی کرده یک بیک مشقات و بلیاتی را، که در این دنیا باید تحمل کند، میگویند و تأسف از زادن او میکنند. بعکس وقتی که کسی میمیرد، شادی میکنند از اینکه متوفی از چه بلیاتی رسته و حالا در چه احوال خوشی است. تراکیها، که بالاتر از مردم کرستنیانها سکنی دارند، چند زن میگیرند و عادت آنها چنین است، که اگر مردی بمیرد، در میان زنان او در سر این مسئله، که کدام یک را متوفی بیشتر دوست داشت، منازعه درمیگیرد و، چون محقق شد، که کدام یک بیشتر طرف محبت بوده، او را ستایش کرده در سر قبر مرد میکشند و با متوفی در یک وقت دفن میکنند. پس از آن زنان دیگر در اندوه میشوند، زیرا ترجیح زن مقتوله را بر خود ننگی بزرگ میدانند. اخلاق سایر تراکیها چنین است: اینها عادت دارند، که اطفال خود را بفروشند.
دختران را آزاد میگذارند، تا با هرکس، که مایل باشند زناشوئی کنند. بعکس زنان شوهردار را حفظ میکنند. مردان، زنان خود را از والدین آنها به قیمت گزاف میخرند. بریدن پوست علامت نجابت است و اشخاصی، که چنین نکنند، از مردمان پست محسوبند. بیکاری بالاترین تقوی است و فلاحت ننگینترین