برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۶۱۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

که بدین ترتیب همه باهم برادر و خویش می‌شوند و بغض و حسد از میان آنها برمی‌خیزد. در سائر چیزها مانند اهالی تراکیه‌اند. نورها در اخلاق مانند سکاها هستند. یک نسل قبل از سفر جنگی داریوش مارهای زیاد پدید آمده آنها را مستأصل کرد، چنانکه مجبور شدند جلای وطن کرده به مملکت بودین‌ها روند.

گویند، که در میان این مردم سحره زیاد است. سکاها و نیز یونانی‌هائی، که در سکائیه بوده‌اند، حکایت کنند، که سالی یک دفعه هریک از نورها برای چند روز گرگ می‌شود و بعد باز بصورت آدمی برمی‌گردد. من این گفته‌ها را باور ندارم، ولی چنین می‌گویند و سوگند به صحت آن یاد می‌کنند. اخلاق آندروفاژها از اخلاق تمام مردمان وحشیانه‌تر است: نه راستی می‌فهمند و نه قانونی دارند. این مردم بدوی لباس سکائی می‌پوشند، ولی به زبانی مخصوص حرف می‌زنند. از مردمان این صفحات اینها یگانه مردمی هستند، که گوشت انسان در غذا استعمال می‌کنند. ملانخلن‌ها لباس سیاه در بر می‌کنند. بهمین جهت آنها را چنین نامیده‌اند (در زبان یونانی این کلمه بمعنی سیاه‌پوش است. م.). بودین‌ها مردمی پرجمعیت‌اند. چشمانشان برنگ آبی آسمانی است و موهایشان زرد. یک شهر چوبین در مملکت آنها است، که نامش گلن است. هریک از اضلاع دیوار شهر به‌اندازه سی استاد (تقریبا یک فرسخ) است.

دیوارهای شهر بلند است و تماما از چوب ساخته شده. خانه‌ها و معابد را هم از چوب ساخته‌اند. در آنجا امکنۀ مقدسۀ آلهه یونانی با بت‌ها و محرابها و معابد وجود دارد و در هر دو سال جشنی برای دیونیس با مستی و عربده‌ها می‌گیرند. اهالی اصلی گلن یونانیهائی بوده‌اند، که از شهرهای تجارتی بدانجا رفته‌اند. بعض بودین‌ها بزبان سکائی و برخی به یونانی حرف می‌زنند، ولی شهر گلن بزبان مخصوصی تکلم می‌کند. بودین‌ها مردم بدوی و گلنی‌ها فلاحتی می‌باشند. مملکت بودینها جنگلی است و در بزرگترین جنگل آنها دریاچه‌ایست، که در میان باتلاق‌ها واقع است. راجع به سارمات‌ها هرودوت داستانی، که شنیده، بیان می‌کند و مضمونش این است: یونانی‌ها با آمازونها (یعنی با زنان سکائی، که مانند مردان به شکار

تاریخ ایران باستان جلد ۱