نوشتۀ داریوش
(ستون پنجم، بند ۴) ۱«داریوش شاه میگوید با لشکرم به مملکت سکاها رفتم. در سکائیه... دجله.... از دریا....
در کشتیها۲ گذشتم به سکاها رسیده قسمتی را دستگیر کردم آنها را در قید نزد من آوردند و کشتم.... (سکونخا) نامی را دستگیر کردم....
بهکس دیگر، چنانکه ارادۀ من بود، ریاست دادم. بعد آن ایالت از آن من گردید».
نوشتههای هرودوت
مورّخ مذکور گوید (کتاب چهارم، بند ۸۳-۱۲۴) «وقتی که داریوش در تهیۀ سفر جنگی به مملکت سکاها بود، باطراف مأمور فرستاده پیاده و سوار میخواست و در بوسفور تراکیه۳پل میساختند، آرتابان (اردوان) پسر هیستاسپ و برادر داریوش به او گفت، به مملکت سکاها مرو، چه آنها فقیراند، ولی داریوش حرف او را نشنید و، همینکه تدارکات او تکمیل شد، از شوش حرکت کرد. در این احوال یک نفر پارسی اییباز نام از داریوش خواستار شد، که یکی از سه پسر او را با خود نبرد، زیرا پارسی مزبور این پسر را خیلی دوست میداشت. داریوش در جواب گفت، خواهش تو چیز زیادی نیست و هر سه پسرت خواهند ماند. اییباز مشعوف شد، چه پنداشت، که داریوش هر سه پسر او را از خدمت نظامی معاف داشته، ولی بزودی دریافت، که اشتباه کرده و مقصود داریوش این بوده، که جسد آنها بماند، زیرا بر اثر حکم داریوش، هر سه پسر اییباز را اعدام کردند.
داریوش از شوش حرکت کرده به کالسدون۴، که در کنار بوسفور واقع است، رسید. در اینجا برای عبور از بوسفور پلی ساخته بودند و داریوش به کشتی نشسته نزد مردم کیانی، که بقول یونانیها وقتی مساکن معینی نداشتند، رفت و از دماغۀ آن، دریای پنت۵ را تماشا کرد. این دریا واقعا قشنگ است و از دریاهای دیگر ممتاز. طول آن ۱۱۱۰۰ و عرض آن در عریضترین محل ۳۰۰۰ استاد است ولی معبر آن چهار استاد میباشد (استاد یونانی ۱۸۵ مطر بود). این معبر
________________________________________
(1) - H.C.Tolman.Ancient Persian Lexicon and texts.1908,p.۳۱.
(۲) - معنی این کلمه درست معلوم نیست.
(۳) - بوسفور امروزی (بوغاز اسلامبول).
(4) - Chalcedon (قاضیکوی).
(5) - Ponte (دریای سیاه).
تاریخ ایران باستان جلد ۱