برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۵۷۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

را آگاه داشت و او را در غل و زنجیر در میان بندگان اری‌تس یافته نزد داریوش آوردند. در ابتداء او به داریوش گفت، سررشته‌ای از طبابت ندارد، چه می‌ترسید، که دیگر وطن خود یونان را نبیند، ولی بعد از تهدید گفت، که مختصر اطلاعاتی در این فن دارد، داریوش را معالجه کرد و در ازای آن داریوش دو جفت زنجیر طلا به او داد. دموک‌دس به داریوش گفت: آیا این عطای شاه بدبختی مرا دو برابر نخواهد کرد؟ داریوش را این حرف او خوش آمد و گفت او را به اندرون شاه برند. خواجه‌سرایان به زنان شاه گفتند، که این طبیب حیات شاه را نجات داده و زنها، همین‌که از قضیه آگاه شدند، هرکدام از جعبۀ خود یک جام پر از زر بیرون آورده به او دادند. این عطاها بقدری زیاد بود، که نوکری که از عقب طبیب مزبور می‌رفت و ستاترهای۱ طلا را، که از لب جام‌ها می‌ریخت، برمی‌داشت اندوختۀ خوبی برای خود ذخیره کرد. (مقصود از ستاتر سکه طلا است، که بیشتر معروف به دریک می‌باشد. راجع به دریک در باب دوّم به مسکوکات هخامنشی رجوع شود. م.). دموک‌دس پس از اینکه داریوش را معالجه کرد، دارای خانۀ بزرگی در شوش شد، از سفرۀ شاه غذا می‌خورد و اجازه داشت، بجز رفتن بیونان، هر کار که خواهد بکند. پس از چندی آتس‌سا دختر کوروش، که زن داریوش بود، سخت بیمار گردید، توضیح آنکه در پستان او دملی پیدا شد، که جراحت آن به سایر جاهای بدن سرایت می‌کرد. ملکه دموک‌دس را احضار کرد، تا مگر او را معالجه کند.

طبیب مزبور گفت، من تو را معالجه می‌کنم، ولی خواهم، قول دهی، که خواهش مرا انجام کنی و خواهش من چیزی نیست، که دور از ادب باشد. پس از آن دموک‌دس ملکه را معالجه کرد و بعد روزی او به القاء دموک‌دس به داریوش چنین گفت: «شاها، تو چنین قویشوکتی و با این حال بیکار نشسته‌ای و برای پارسیها ممالک جدیدی بدست نمی‌آری. مالک الرّقاب جوان و مقتدری را مانند تو زیبنده است، که فتوحاتی کند، تا پارسیها بدانند، که حکمران آنها مردی است لایق.

این رفتار برای تو دو فائده دارد، اوّلا پارسیها حس خواهند کرد، که بر آنها

________________________________________

(1) - Statere.

تاریخ ایران باستان جلد ۱