برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۵۴۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

به سلطنت مایلم و نه به تابعیت. من از حکومت کنار می‌روم، که خود و اولادم تابع هیچ یک از شما نشویم». هر شش نفر این شرط اتانس را پذیرفتند و او از رفقایش جدا شده بیرون رفت. حالا این یگانه خانواده آزادی است، که در پارس وجود دارد. این خانواده اطاعت می‌کند، بقدری که مایلست، بی‌اینکه قوانین پارس را نقض کند. شش نفر دیگر در شور شدند، که بچه ترتیب شاه را معین کنند و چنین قرار دادند، که هرکس از آنها شاه شود، باید به اتانس و به اعقابش هدایائی، که باعث افتخار است، بدهد. هدایای مزبور عبارت است از لباس مادی و سایر چیزها، که در نزد پارسی‌ها گرانبها است. پس از آن گفتند، که اتانس اوّل کسی بود، که باعث تغییر سلطنت شده اتحادی بوجود آورد. بنابراین برای اتانس و رفقای دیگر او، که شاه نشوند، چنین مقرر کردند: هرکدام از این شش نفر، هر زمان که بخواهند می‌توانند، بی‌تحصیل اجازه داخل سرای شاه گردند، مگر وقتی که شاه با حرم خودش است. ثانیا شاه زن خود را باید از خانواده یکی از شش نفر مزبور انتخاب کند. راجع بانتخاب شاه چنین قرار دادند، که در طلیعۀ آفتاب هریک در حومۀ شهر سوار اسب خواهد شد و اسب هریک اول شیهه کرد صاحب آن را باید به شاهی بشناسند. داریوش مهتری داشت ای‌بارس نام، که زرنگ و تردست بود. وقتی که داریوش به خانه برگشت، به او چنین گفت: «قرار شده، که ما قبل از طلوع آفتاب سوار شویم و اسب هرکدام از ما اوّل شیهه کرد، صاحب آن شاه شود، حالا فکر کن و ببین، آیا وسیله‌ای داری، که ما شاه شویم». ای‌بارس جواب داد: «آقا، اگر شاه شدن بسته بدین وسیله است، خاطرت راحت باشد، که کسی غیر از تو شاه نخواهد شد. من وسیلۀ مطمئنی دارم». داریوش گفت، اگر از چنین وسیله آگاهی، وقت است، که در حال بکار بری، چه مسابقه در طلیعۀ صبح است. پس از آن ای‌بارس چنین کرد: همین‌که شب در رسید، مادیانی را، که اسب داریوش دوست می‌داشت، از طویله بیرون آورده به حومه برد و در آنجا بست. بعد اسب داریوش را نزدیک مادیان برد و چند دفعه بدور او گردانیده

تاریخ ایران باستان جلد ۱