برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۵۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اجراء کرد. بر اثر اختلاف مشاجره‌ای تولید شد، در این حال هم‌قسم‌ها دیدند، که هفت جفت قوش در آسمان دو جفت کرکس را دنبال کرده پرهای آنها را می‌کنند. پس از این منظره هر هفت نفر متحد شده بطرف قصر روانه شدند.

دم درب بزرگ، چنانکه داریوش پیش‌بینی کرده بود، قراولان، نظر به اینکه هر هفت نفر از خانواده‌های درجه اوّل بودند، با احترام آنها را پذیرفته مانع از عبورشان نشدند. وقتی که پارسی‌ها داخل قصر شدند، به خواجه‌سرایانی برخوردند، که می‌رفتند اخبار شهر را بشاه برسانند. اینها از هفت نفر مزبور پرسیدند، برای چه داخل قصر شده‌اند و گفتند، که دربانها از جهت چنین غفلت سخت مجازات خواهند شد. هم‌قسم‌ها اعتنائی نکرده خواستند رد شوند، ولی خواجه‌سرایان مانع شدند. در این حال آنها شمشیرهای خود را برهنه کرده خواجه‌ها را کشتند و بعد دوان داخل اطاقهای بیرونی قصر شدند. در این وقت هر دو مغ در اطاقی نشسته از عاقبت قضیۀ پرک‌ساس‌پس صحبت می‌کردند و، چون صدای قال و مقال خواجه‌سرایان را شنیدند، سرشان را از اطاق بیرون آورده دریافتند، که قضیه از چه قرار است و فورا بطرف اسلحه شتافتند. یکی کمانی بدست گرفت و دیگری نیزه‌ای. بعد جنگ شروع شد و کمان بکار نیامد، چه دشمنان خیلی نزدیک بودند.

مغ دیگر با نیزه دفاع کرده زخمی بران آسپاتی‌نس و چشم اینتافرن زد. اینتافرن کور شد، ولی نمرد. مغ دیگر، که کمان در دست داشت، چون دید کاری از آن ساخته نیست، به خوابگاهی، که مجاور بیرونی بود دوید و خواست در را ببندد، ولی از عقب او داریوش و گبریاس داخل شدند. گبریاس به مغ چسبید و داریوش در تردید افتاد، که چه کند، زیرا می‌ترسید، که اگر ضربتی وارد آرد، به گبریاس تصادف کند. بالاخره گبریاس پرسید: «چرا بیکار ایستاده‌ای؟» داریوش جواب داد: «می‌ترسم ضربتی به تو زنم» گبریاس گفت «بزن و لو اینکه هر دو بیفتیم» داریوش زد و مغ افتاد. بعد سر هر دو مغ را بریدند و دو نفر از هم‌قسم‌ها از جهت ضعفی، که بر آنها مستولی شده بود، در قصر ماندند. پنج نفر دیگر سرهای

تاریخ ایران باستان جلد ۱