بکند. با این جواب از ترس کبوجیه پا روی قانون ننهادند و برای نجات خودشان قانون دیگری یافتند، که برای کبوجیه مساعد بود. پس از آن کبوجیه خواهری را، که دوست داشت، ازدواج کرد و بعد از چندی خواهر دیگر را گرفت. خواهر کوچکتر با او بمصر رفت و در آنجا کشته شد. راجع بقتل این زن و نیز راجع بقتل سمردیس روایات مختلف است: یونانیها گویند، روزی کبوجیه بچه شیری را به جنگ سگ بچهای انداخت و با زن خود جدال آنها را تماشا میکرد. چون سگ بچه داشت مغلوب میشد، سگ بچۀ دیگر به کمک برادر خود شتافت و هر دو باتفاق، بچه شیر را مغلوب کردند. زن او گریه کرد و، چون کبوجیه جهت آن را پرسید، گفت سگ بچه به کمک برادر شتافت، ولی سمردیس بیچاره کسی را نداشت، که انتقام قتل او را بکشد. یونانیها گویند، در ازای این حرف کبوجیه زنش را کشت، ولی مصریها روایت دیگری نقل میکنند: روزی در سر سفره زن کبوجیه کاهوئی برداشته تمام برگهای آن را کشید و به کبوجیه گفت، کدام کاهو قشنگتر است، آنکه برگ دارد یا آنکه عاری از برگ است و، چون کبوجیه جواب داد، آنکه برگ دارد، زنش گفت، اما تو خانوادۀ کوروش را مانند کاهوئی بیبرگ کردی.
کبوجیه در خشم شده لگدی به شکم زن حاملش زد و او جنین را سقط کرده پس از آن در گذشت. چنین بود خشم و غضب کبوجیۀ هار نسبت به نزدیکان خود، اما این که این احوال بر اثر رفتار او نسبت به آپیس بود یا جهتی دیگر داشت، ما نمیدانیم، بخصوص که امراض مختلف دامنگیر انسان میشود و گویند، که کبوجیه مبتلا بمرضی بود، که آن را مرض مقدس مینامند. فوقالعاده نیست، اگر بگوئیم، که از جهت مرض جسمانی روح کبوجیه هم مریض بوده. اما راجع به سایر پارسیها دیوانگی او در این موارد ظاهر شد: پرکساسپس۱ مورد احترام کبوجیه بود و پسرش آبدار او. این کار شغل محترمی است. روزی او از پرکساسپس پرسید:
«پارسیها مرا چگونه مردی میدانند و دربارۀ من چه میگویند؟» او جواب داد:
«کلیة تو را میستایند، ولی میگویند، که تو شراب را زیاد دوست داری». این
________________________________________
(1) - [۱]
- ↑ Prexaspes.