خودشان انتخاب میکنند، که از حیث قامت بلندتر و از حیث قوّت زورمندتر از همه باشد. ماهیخواران، وقتی که به مملکت حبشه وارد شدند، هدایا را به پادشاه داده چنین گفتند: شاه پارسیها، کبوجیه، درصدد جلب دوستی تو است و با این مقصود ما را برای مذاکرات روانه کرده و این هدایا را، که، اگر خود او هم دارای آن باشد، خوشنود خواهد بود، برای تو فرستاده. پادشاه حبشه دریافت، که مقصود رسولان دیدن وضع مملکت او است و چنین جواب داد: شاه پارس شما را نزد من فرستاده نه از این جهت، که دوستی مرا طالب است، شما هم دروغ میگوئید، زیرا برای جاسوسی به مملکت من آمدهاید و آدمی، که شما را فرستاده آدم درستی نیست، اگر درست بود، درصدد تسلط بر مملکت دیگری برنمیآمد و راضی به بندگی مردمی، که آزاری به او نرسانیدهاند، نمیشد. پس این کمان را به او داده بگوئید:
شاه حبشیها بشاه پارسیها از راه نصیحت میگوید، فقط وقتی بر حبشیهای طویل العمر و لو با عدهای بیشتر از سپاهیان قیام کن، که پارسیها بتوانند زه چنین کمانی را بآن آسانی، که من میکشم، بکشند و عجالتا پارسیها باید خداها را شکر کنند، که به اولاد حبشیها الهام نمیکنند، به مملکت خودشان مملکت خارجی را الحاق کنند.
بعد از این سخنان زه کمان را رها کرده آن را به رسولان تسلیم کرد. پس از آن پادشاه حبشیها لباس ارغوانی را برداشته پرسید، که این چیست و چگونه آن را ساختهاند؟ وقتی که ماهیخواران حقیقت امر را راجع باین رنگ گفتند، پادشاه حبشه گفت: فریبندهاند این مردم و لباسشان هم بدل است. بعد در باب گردنبند و دستبندها سؤالاتی کرد و، بعد از شنیدن جواب، خندید و گفت، این اشیاء مانند غل و زنجیر است و غل و زنجیرهای من محکمتر است. راجع به مرّمکی هم سؤال کرد و وقتی، که رسولان گفتند، که پارسیها آن را ببدن میمالند، همان جواب را داد، که راجع بلباس ارغوانی داده بود، ولی وقتی که نوبت شراب رسید و دانست، که چگونه آن را تحصیل میکنند، زیاد خوشنود شد و پرسید، که غذای شاه پارس چیست و درازترین عمر پارسیها چقدر است؟ ماهیخوارها
تاریخ ایران باستان جلد ۱