هدایائی نیز با خود برداشت، تا به پدر و مادر، دوستان، کارکنان دولت، پیرمردان و همتیمها بدهد. در این موقع کوروش بذل و بخششهائی نسبت به مردان و زنان پارس کرد، که اکنون هم شاهان پارس، چون به پارس میروند، میکنند. پس از آن کبوجیه پیرمردان پارسی و کارکنان دولت را، که اقتدار سلطنتی دارند، دعوت کرده چنین گفت: «ای پارسیها و ای کوروش، شما میدانید، که من تا چه اندازه بشما محبت میورزم، من شاه شما هستم و تو، ای کوروش، پسر منی. بنابراین حق است، آنچه را که در نفع شما میدانم، بگویم. وقتی که کوروش در رأس قشون شما حرکت کرد، با دادن سپاه و سپردن فرماندهی بوی او را بزرگ کردید. کوروش هم بفضل خدایان شما را در میان آن مردمان آسیا، که لایق احترامند، نامی کرد.
او مردان دلیر را به ثروت رساند، او غذا و مخارج سربازان را داد و، چون سواره نظامی برای پارسیها تشکیل کرد، باعث شد، که شما در جنگهای صحرائی برتری بیابید. اگر شما (یعنی پارسیها و کوروش) همان حسّیّات را بورزید، نیکیهای بزرگ به یکدیگر خواهید کرد، ولی اگر تو، ای کوروش، مغرور سعادتمندی خود شده بخواهی در نفع شخصی ریاست کنی و شما، ای پارسیها، بواسطۀ حسد بخواهید به او ضرر برسانید، بدانید، که خودتان را از سعادت بزرگ محروم خواهید داشت.
برای احتراز از چنین بدبختی و برای اینکه خوشیهای دیگر برای خودتان تأمین کنید، همه باهم برای خدایان قربانی کنید و بعد در حضور آنان چنین قول دهید:
تو، ای کوروش، قول بده، که اگر کسی مسلّح داخل پارس شد و خواست قوانین آن را معدوم کند، تو از پارس دفاع خواهی کرد. شما هم، ای پارسیها، تعهد کنید، که، اگر کسی خواست حکومت را از کوروش انتزاع کند یا ملتی را، که به اطاعت درآورده، از دولت او جدا سازد، بمجرّد دعوت به کمک او خواهید شتافت. تا من زنده هستم، دولت پارس بدست من است، پس از مرگ من، البته کوروش جانشین من خواهد بود. اگر زنده بماند، وقتی که به پارس بیاید، او برای خدایان عوض شما قربانی خواهد کرد، چنانکه امروز من مراسم قربانی را بجا میآورم و، چون