تمیریس سفیری نزد او فرستاد، که این پیغام را برساند: «شاه مادیها، رها کن کارهائی، که میکنی، چه تو نمیدانی نتیجۀ این کارها چه خواهد بود. اکتفا کن بآن چه داری و بگذار ما هم در مملکت خود سلطنت کنیم، ولی، اگر نخواهی این نصایح مرا بپذیری و راحت نشینی یعنی خواهی، که دست و پنجه با ماساژتها نرم کنی، بفرما و بیهوده برای اتّصال دو ساحل رود رنج مبر. ما به مسافت سه روز راه از ساحل دور میشویم و تو میتوانی بطرف مملکت ما بگذری. اگر ترجیح دادی، که ما به مملکت تو عبور کنیم، همان کار کن، که ما تکلیف میکنیم» (یعنی به مسافت سه روز راه از ساحل دور شود). پس از رسیدن این پیغام کوروش مجلس مشورتی از بزرگان پارس بیاراست و پرسید، چه باید کرد. همه متفقا گفتند، که بهتر است ما دور شویم و ملکۀ ماساژتها با لشکرش باین طرف بگذرد.
کرزوس، پادشاه سابق لیدیّه، که جزو ملتزمین کوروش بود، این رأی را نپسندید و فکر خود را چنین بیان کرد: «شاها، چون خدا مرا مطیع تو کرده، از ابتداء من به تو وعده دادهام، که هرگونه بلیه را از خانوادۀ تو دور کنم. بدبختیهائی، که نصیب من شد، برای من درس عبرت است. اگر تو خود را جاویدان میدانی و در باب قشون خود نیز چنین عقیده داری، در این صورت بهتر است، که من چیزی نگویم، ولی اگر قائلی، به اینکه تو بشری و سپاهیان تو نیز بشرند، قبل از هر چیز بدان، که کارهای انسان مانند چرخ است و چرخ اجازه نمیدهد، که انسان الی الابد سعادتمند باشد. پس از این مقدمه راجع باین مسئله، که موضوع شور است، عقیدۀ من برخلاف عقیدۀ پارسیها است. اگر ما اجازه دهیم، که ماساژتها بطرف ما بگذرند، این خطر برای تو حاصل است: در صورت شکست، تمام مملکت را از دست خواهی داد، چه، اگر فاتح شدند، دیگر برنگردند و به سایر قسمتهای مملکت تو دست اندازند، اما در صورت فتح، تو چندان بر آنها برتری نخواهی داشت، که از رود عبور کرده دشمن را در همه جا تعقیب کنی، ولی خواهی خواست، که چنان کنی، زیرا بر خود هموار نخواهی کرد، که بگویند، کوروش