پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۴۲۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

پادشاه بابل است. در اینجا او خبر توریة را درج کرده، بی‌اینکه اسم پادشاه را برده باشد.

چون بالاتر گفته شد، که روایت هرودوت مخالف مدارک بابلی است، همین نظر شامل روایت کزنفون نیز هست. بنابراین بسط مقال را زاید دانسته روایت کزنفون را راجع به کارهای کوروش پس از تسخیر بابل دنبال می‌کنیم.

شاه شدن کوروش

(کتاب ۷، فصل ۵) پس از این کارها کوروش خواست با او چنان رفتار کنند، که با پادشاهی می‌کنند و چون مایل بود، که این پیشنهاد از طرف دوستانش بشود، چنین کرد: روزی در طلیعۀ صبح در جائی قرار گرفت، که با مقصود او موافقت داشت. از اینجا حرفهای اشخاصی را، که نزد او می‌آمدند، می‌شنید و پس از دادن جواب آنها را مرخص می‌کرد. همین‌که، شایع شد، که کوروش بار می‌دهد، همه آمدند، که او را ببینند، ولی، چون نمی‌دانستند، در کجا بایستند، به یکدیگر تنه می‌زدند، باهم منازعه می‌کردند و بهر وسیله متشبث می‌شدند، تا خود را به او برسانند. بین عارضین جدالی روی داد و قراولان کسانی را راه می‌دادند، که می‌توانستند راه دهند. در این هنگام دوستان کوروش از میان جمعیت گذشته به او رسیدند و او، پس از اینکه به آنها دست داد، گفت: «دوستان من صبر کنید، تا این جمعیت را راه اندازم، بعد یکدیگر را در موقع فراغت خواهیم دید».

دوستانش منتظر شدند، ولی بر جمعیت همواره افزود، تا آنکه شب در رسید و او مجال نیافت آنها را ملاقات کند و چنین گفت: «دوستان من، وقت گذشته، فردا صبح بیائید، می‌خواهم صحبتی با شما بدارم». روز دیگر کوروش آمده در همان‌جا قرار گرفت و دید، مردمی که می‌خواهند با او حرف بزنند، بیش از عده دیروزند، بنابراین کوروش قراولان را خواسته، امر کرد کسی را جز دوستانش و رؤساء و متحدین نزد او راه ندهند و، وقتی که این اشخاص حاضر شدند، به آنها چنین گفت: «دوستان و متحدین، ما نباید از خدایان شکوه داشته باشیم، زیرا آنچه را که خواستیم به ما اعطا کردند، ولی اگر نتیجه آن همه زحمات این است، که انسان نه اختیار خود را داشته باشد و نه بتواند دوستان خود را ملاقات کند، من با کمال