برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۴۱۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

یونانی می‌شود، اشعیا از طرف خدا گوید (کتاب اشعیا، باب ۴۱): «تسلی دهید به مردم من، بقلب بیت المقدس بگوئید و مژده دهید، زیرا زمان مجازات بسرآمد و از گناهان آن درگذشتم. ای جزایر خاموش باشید و سخنان مرا بشنوید.

کی از مشرق برانگیخت کسی را، که همه او را (یعنی کوروش را) مرد خدا میدانند؟ کجا است، که او قدم ننهد؟ او (یعنی خدا) ملل را به اطاعت وی درآورد و شاهان را به پای او افکند، او شمشیرهای آنان را در مقابل او خاک و کمان‌های آنان را کاه کرد، او آنها را تعقیب کند و راه‌هائی بپیماید، که کسی نرفته است، کی باعث این کارها است؟ کی این کارها را انجام داد؟ من، از ابتداء تا انتها. جزایر دیدند و در وحشت شدند، کسی را، که از شمال برانگیختم آمد. از طلوع آفتاب او اسم مرا می‌ستاید، او پادشاهان را لگدمال می‌کند، چنانکه خاک را برای ساختن آجر لگد می‌زنند و چنانکه کوزه‌گر گل کوزه را درهم می‌فشارد. این است بندۀ من، که دست او را گرفته‌ام، برگزیدۀ من، که روح من نسبت به او باعنایت است. من نفس خود را به او دادم و او راستی را برای مردمان آورد. او داد آنها را براستی بستاند. خسته نشود و نرود، تا آنکه عدالت را در روی زمین برقرار کند.....».

بعد اشعیاء گوید: «خداوند، که ولی تو است و تو را از رحم سرشته چنین می‌گوید:

«من یهوه هستم و همه چیز را آفریده‌ام. دربارۀ اورشلیم می‌گوید، معمور خواهد شد، دربارۀ شهرهای یهودا، که بنا خواهند شد و دربارۀ کوروش می‌گوید، که او شبان من است و تمام مسرّت مرا باتمام خواهد رسانید» (کتاب اشعیا باب ۴۴).

«خداوند بمسیح خویش، یعنی به کوروش می‌گوید: من دست راست او را گرفتم، تا بحضور وی امّت‌ها را مغلوب سازم، کمرهای پادشاهان را بگشایم، تا درها را بروی وی باز کنم و دروازه‌ها بروی وی دیگر بسته نشود. چنین می‌گوید (یعنی به کوروش) که من پیش روی تو خواهم خرامید، جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت، درهای برنجین را شکسته پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید، تا بدانی، که من یهوه خدای اسرائیل می‌باشم و تو را به اسمت

تاریخ ایران باستان جلد ۱