اوضاع داخلی بابل و امکنۀ مقدّسۀ آن قلب مرا تکان داد و اهالی بابل به اجرای مرام خود موفق شده از قید اشخاص بیدین رستند. من از خرابی خانههای آنها مانع شدم، من نگذاشتم اهالی از هستی ساقط شوند. مردوک، آقای بزرگ، از کارهای من مشعوف شد و، وقتی که، از ته قلب و با مسرت، الوهیت بلندمرتبۀ او را تجلیل میکردیم، بمن، که کوروش هستم، و او را تعظیم میکنم، به پسرم کبوجیه و تمام لشکر من از راه عنایت برکات خود را نازل کرد. پادشاهانی، که در تمام ممالک عالم در قصور خود نشستهاند، از دریای بالا تا دریای پائین.... و پادشاهان غرب، که در خیمهها زندگانی میکنند، تماما باج سنگین خود را آوردند و در بابل پاهای مرا بوسیدند. از.... تا آسور و شوش، آگاده، اشنوناک، زامبان، متورنو، دری، با ولایت گوتیها و شهرهائی، که در آن طرف دجله واقع و از ایام قدیم بنا شده، خدایانی را، که در اینجاها زندگانی میکردند، به جاهای مزبور برگرداندم، تا در همانجاها الی الابد مقیم باشند. اهالی این محلها را جمع کردم، منازل آنها را از نو ساختم و خدایان سومر و اکد را، که نبونید به بابل آورده و باعث خشم آقای خدایان شده بود، بامر مردوک، آقای بزرگ، بیآسیب به قصرهای آنها موسوم به «شادی دل» برگردانیدم. از خدایانی که به شهرهای خودشان بواسطۀ من برگشتهاند، خواستارم، که همهروزه در پیشگاه بل و نبو طول عمر مرا بخواهند و، نظر عنایت بمن دارند و به مردوک آقای من بگویند: کوروش شاه، که تو را تعظیم میکند و پسر او کبوجیه...» از اینجا ده سطر بیانیه خراب شده و از بعض کلمات، که باقیمانده، همینقدر معلوم است، که راجع به بنای معبدی است و این سند را هم در خرابههای آن معبد یافتهاند. مضامین این اعلامیهها خیلی جالب توجه است، زیرا معلوم میدارد، که نبونید هیکل خدای سومر و اکد را به بابل آورده و مردم این صفحات از او سخت رنجیده بودند، چه موافق معتقدات اهالی سومر و اکد، وقتی که خدای شهری را از شهرش بیرون میبردند، مانند آن بود، که او را به اسارت برده باشند. روحانیون بابل هم، که کاهنان مردوک بودند، از او متنفر شده بودند،
تاریخ ایران باستان جلد ۱