برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۳۸۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

در یک وقت بدست آورد (اشاره به قضیه ژیک و کاندولا، که از قول هرودوت در ذیل صفحه ۱۹۵ ذکر شده) بنابراین حقّ است، که چون خود را نشناختم، مستوجب این عقوبت باشم، ولی ای کوروش بدان، که حالا خود را شناخته‌ام. در اینجا سؤالی دارم: گمان می‌کنی، که عقیدۀ غیب‌گوی آپلن صحیح بود وقتی که گفت، خودت را بشناس؟ این سؤال را از تو می‌کنم، زیرا بنظرم چنین می‌آید، که تو فورا می‌توانی بآن جواب بدهی و در اختیار تو است، که آن را تصدیق کنی».

کوروش - «من می‌خواهم با خودت در این باب مشورت کنم، زیرا خودم، وقتی که سعادت ایّام گذشته‌ات را در نظر می‌گیرم، بحال کنونی تو رقّت می‌آورم. من زن و دخترانت را به تو رد می‌کنم، زیرا شنیده‌ام، که تو زن و چند دختر داری. دوستان، خدمه و میزت را، چنانکه قبل از این داشتی، به تو پس می‌دهم، فقط کاری را، که اجازه نمی‌دهم بکنی، جنگ و جدال است». کرزوس -: «در این صورت دیگر لازم نیست در پی یافتن جواب سؤالم راجع به سعادت‌مندی من باشی. من به تو می‌گویم که، اگر تو چنان کنی، که گوئی، آن زندگانی، که مردم بهترین نعمتش میدانند و واقعا هم چنین است، زندگانی من خواهد بود». کوروش - «چه کس چنین زندگانی دارد؟» کرزوس - «زنم، زیرا در مکنت، ثروت، خوشی‌ها و لذایذ من او همیشه شریک بود، بی‌اینکه غصۀ تحصیل این چیزها را داشته باشد، یا بکار جنگ و جدال دخالت کند و، چون تو می‌خواهی مرا به احوالی درآری، که زن من در آن احوال می‌زیست و من او را از هر چیز در عالم عزیزتر می‌دارم، گمان می‌کنم، که من باید از نو حق‌شناسی خود را نسبت به آپلّن بنمایم». کوروش از آرامش روح کرزوس در حیرت شد و از آن ببعد او را در تمام مسافرتها با خود داشت، تا چیزهائی مفید از او بیاموزد، یا از این جهت که او را در تحت نظر داشته باشد.

مراسم دفن آبراداتاس

(کتاب ۷، فصل ۳) پس از این صحبت، کوروش و کرزوس برای استراحت بمنازل خود رفتند و روز دیگر کوروش دوستان خود و سرکردگان را خواسته دستور تحویل گرفتن خزانۀ کرزوس

تاریخ ایران باستان جلد ۱