این هنگام خبر رسید، که دشمن بفاصلۀ ده روز راه است و کوروش به کیاکسار گفت، که باید زودتر خود را به دشمن رسانیده حمله کرد، تا خصم ببیند، که ما نمیترسیم.
پس از آن لشکر ماد و پارس با سرعت راه میپیمودند و شب آتش روشن نمیکردند یا، اگر میکردند، آتش فقط در جلو اردو بود، که اگر دشمن ناگهان حمله کند، دیده شود، بیاینکه او مادیها و پارسیها را ببیند. وقتی که دو سپاه به یکدیگر نزدیک شدند، آسوریها دور اردوی خود خندقهائی کندند. کزنفون گوید: «بربرها (غیر یونانیها) عادت دارند دور اردوی خودشان خندق بکنند، زیرا، چون شبها سواره نظام پراکنده است، اگر دشمن ناگهان حمله کند، سوارها نمیتوانند فورا حاضر جنگ شوند، امّا با بودن خندقها مختارند جنگ بکنند یا نکنند».
وقتی که طرفین به مسافت یک فرسخ از یکدیگر رسیدند، پادشاه آسور، کرزوس و سایر سرداران به قشون خود استراحت دادند و از سنگرها بیرون نیامدند. بعد کیاکسار صاحب منصبان را جمع کرده به آنها گفت: «خوب است، ما بهمین وضع، که صفوف خودمان را آراستهایم، حمله به سنگرهای دشمن بریم، تا دشمن بداند، که ما خواهان جنگیم و، اگر هم سنگرها را نگرفتیم، دشمن از حملات ما باز مرعوب خواهد شد». کوروش این رأی را نپسندید و گفت: «اگر موفق نشویم و برگردیم، بعکس بر جرئت و جلادت آنها خواهد افزود و دیگر اینکه عدّۀ قلیل ما را خواهند دید و جریتر خواهند شد، ما باید وقتی حمله کنیم، که دشمن از سنگرهای خود بیرون آمده باشد».
روز دیگر کوروش تاج گلی بر سر نهاد، بهمتیمها هم فرمود، که چنین کنند و بعد از اجرای مراسم قربانی آنها را به ادای تکلیف ترغیب و تشویق کرد. پادشاه آسور نیز قشون خود را به شجاعت و دلاوری ترغیب و تشجیع کرده گفت: «اگر فاتح شوید، اموال و ثروت دشمن از آن شما است، چنانکه در سابق بود، و الا هرچه دارید از دست خواهید داد. نجات هم در مردانگی است، زیرا مغلوب هیچگاه نجات نمییابد و، اگر مال را دوست دارید، باز باید دلیر باشید، چه مال مغلوب مال فاتح است».
در این وقت کیاکسار کس نزد کوروش فرستاده گفت «چون عدّۀ سپاهیان دشمن،