برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

موقع سواری او را بر اسبی، که دهنۀ زرّین داشت، می‌نشاند. کوروش مانند اطفال دیگر لباس، زینت‌ها و تجملات را دوست داشت و از اسب‌سواری لذت می‌برد، زیرا در پارس، از این جهت، که مملکت کوهستانی است و تربیت اسب کاری است مشکل، این حیوان نادر است.

شبی آستیاگ با دختر خود و کوروش شام خورد و، چون می‌خواست، که کوروش غذاهای لذیذ خورده، از اینکه از وطنش دور افتاده کمتر متأثر باشد، امر کرد غذاها و خورشهای گوناگون آرند. گویند، که کوروش در این موقع گفت: «جدّ من، در موقع صرف غذا زحمت تو زیاد است، زیرا باید بتمام این غذاها دست برسانی، تا از هریک بچشی» آستیاگ جواب داد: «مگر این غذاها بنظر تو بهتر از غذاهای پارس نیست؟» گویند، که کوروش در جواب گفت: «خیر، در مملکت ما برای سیر شدن راهی است راست‌تر و ساده‌تر، ما راست بطرف نان و گوشت می‌رویم، شما هم بطرف همان مقصود می‌روید، ولی پس از اینکه از بالا به پائین هزار دفعه راه را کج کردید، بالاخره پس از زحمات زیاد به جائی می‌رسید، که ما مدتی است بدانجا رسیده‌ایم». آستیاگ - «فرزند، از این کجی‌ها ما در زحمت نیستیم، این غذاها را بچش و به بین چقدر لذیذ است». کوروش -: «من می‌بینم، که تو خودت هم این غذاها را دوست نداری» - «از کجا این عقیده برای تو حاصل شده؟ -» زیرا می‌بینم، وقتی که تو بنان دست می‌زنی، بعد دستت را با دستمال پاک نمی‌کنی، ولی همین‌که دستت را باین غذاها می‌رسانی، فورا دستت را پاک می‌کنی» - «پسرم، اگرچه عقیده‌ات چنین است، با وجود این از این غذاها بخور، تا جوانی شده به پارس برگردی». پس از این حرف آستیاگ گوشت زیادی از حیوانات خانگی پیش کوروش گذارد و او گفت: «جدّ من، آیا تمام این گوشتها را بمن دادی، تا بهر نحو، که می‌خواهم، آن را صرف کنم»؟ - «بلی، قسم به ژوپیتر که چنین است» (ژوپیتر در نزد یونانیها خدای بزرگ بود و نویسندگان یونانی غالبا بجای خدا یا آلهه ملل دیگر ارباب انواع خود را ذکر می‌کنند). بعد کوروش گوشتها را بخدمه تقسیم

تاریخ ایران باستان جلد ۱