پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۵۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

انداخت، ولی کوروش بزودی پشیمان شده او را رها کرد و نسبت به او احترامات پدر را بجا آورد. دربارۀ آمی‌تیس نیز همان احترامات را مرعی داشت. اما (سپی‌تاماس) را از جهت اینکه گفته بود، نمی‌داند آستیگاس کجا است و این حرف دروغ بود، امر کرد کشتند و آمی‌تیس را ازدواج کرد. بعد کتزیاس راجع برفتار کوروش با (آستیگاس) شرحی گوید، که افسانه‌آمیز و مضمون آن چنین است: بعد از تسخیر همدان، کوروش آستیگاس را به بارکانیا (باید وهرکان یا گرگان حالیه باشد) فرستاد، تا در آنجا ساکن باشد. پس از چندی دختر او آمی‌تیس، که زن کوروش بود، خواست پدر خود را به بیند و کوروش خواجه‌ای را (پتی‌سکاس)۱ نام، که معتمد او بود، فرستاد تا شاه سابق ماد را به دربار بیاورد. ابارس، که از نزدیکان کوروش بود، به خواجۀ مذکور گفت، در موقع مسافرت آستیگاس را بکش و او چنین کرد.

توضیح آنکه او را در کویری انداخت و آمد. پس از چندی آمی‌تیس خوابی دید، و از آن استنباط کرد، که پدرش را کشته‌اند و از کوروش مجازات خواجه را خواست.

او خواجه را به آمی‌تیس تسلیم کرد و بحکم ملکه پوست او را کنده و چشمهایش را بیرون آورده، پس از زجرهای زیاد، مصلوبش کردند. بعد ابارس به خودکشی اقدام کرد، توضیح آنکه از ترس کینه‌ورزی ملکه ده روز غذا نخورد و بمرد.

پس از آن در جستجوی نعش شاه سابق ماد شدند و آن را در کویری یافتند. چیزی که باعث حیرت شد این بود: شیری نعش شاهرا از درندگان دیگر حفظ کرده بود و، وقتی که فرستادگان بسر نعش رسیدند، شیر کناره کرده ناپدید گشت. نعش شاهرا با احترامات زیاد دفن گردند.

این است روایت کتزیاس. پس از ذکر روایت کزنفون مقایسه روایات سه‌گانه بیاید. عجالة همین‌قدر گوئیم، که روایت کتزیاس خیلی از حقیقت دور است.

روایت کزنفون

تذکّر

این نویسنده تألیفی در شرح احوال کوروش بزرگ کرده که معروف است به (سیروپدی)۲ یا تربیت کوروش. اگرچه


________________________________________

(1) - [۱]

(2) - [۲]

  1. Petisacas.
  2. Cyropedie.