این برگ همسنجی شدهاست.
۱۱
همیشه تن آزاد با تاج و تخت | ز درد و غم آزاد و پیروزبخت | |||||
کنون باز گردم بآغازِ کار | سوی نامهٔ نامور شهریار |
پادشاهی کیومرث اول ملوک عجم سی سال بود
بر تخت نشستن کیومرث و رشک بردن دیو اهرمن برو
سخن گوی دهقان چه گوید نخست | که نام بزرگی به گیتی که جست | |||||
که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد | ندارد کس از روزگاران بیاد | |||||
مگر کز پدر یاد دارد پسر | بگوید ترا یک بیک از پدر | |||||
که نام بزرگی که آورد پیش | کرا بود زان برتران پایه بیش | |||||
پژوهندهٔ نامهٔ باستان | که از پهلوانان زند داستان | |||||
چنین گفت کآیین تخت و کلاه | کیومرث آورد کو بود شاه | |||||
چو آمد ببرجِ حمل آفتاب | جهان گشت با فرّ و آیین و آب | |||||
بتابید ز انسان ز برج بره | که گیتی جوان گشت زو یکسره | |||||
کیومرث شد بر جهان کدخدای | نخستین بکوه اندرون ساخت جای | |||||
سرِ تخت و بختش برآمد ز کوه | پلنگینه پوشید خود با گروه | |||||
ازو اندر آمد همی پرورش | که پوشیدنی نه بُد و نه خورش | |||||
بگیتی درون سال سی شاه بود | بخوبی چو خورشید بر گاه بود | |||||
همی تافت از تختِ شاهنشهی | چو ماه دو هفته ز سروِ سهی | |||||
دد و دام و هر جانور کش بدید | ز گیتی بنزدیکِ او آرمید | |||||
دو تا میشدندی برِ تخت اوی | از آن فرّهُ بر شده بخت اوی | |||||
برسم نماز آمدندیش پیش | ازان جایگه برگرفتند کیش | |||||
پسر بد مر او را یکی خوبروی | هنرمند همچون پدر نامجوی | |||||
سیامک بُدش نام و فرخنده بود | کیومرث را دل بدو زنده بود | |||||
ز کیتی بدیدارِ او شاد بود | که بس بارور شاخِ بنیاد بود | |||||
بجانش پر از مهر گریان بُدی | ز بیم جداییش بریان بُدی | |||||
چنین است آئین و رسم جهان | پدر را بفرزند باشد توان | |||||
برآمد برین کار یک روزگار | فروزنده شد دولت شهریار |