این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۶۴
باین زادهام هم باین بگذرم | چنان دان که خاک پی حیدرم | |||||
ابا دیگران مر مرا کار نیست | برین در مرا جای گفتار نیست | |||||
اگر شاد محمود ازین بگذرد | مر او را بیک جو نسنجد خرد | |||||
چو بر تخت شاهی نشاند خدای | نبی و علی را بدیگر سرای | |||||
گراز مهرشان می حکایت کنم | چو محمود را صد حمایت کنم | |||||
جهان تا بود شهریاران بود | پیامم بر تاجداران بود | |||||
که فردوسئ طوسئ پاک جفت | نه این نامه بر نام محمود گفت | |||||
بنام نبی و علی گفتهام | گهرهای معنی بسی سفتهام | |||||
چو فردوسی اندر زمانه نبود | بدان بُد که بختش جوانه نبود | |||||
نکردی درین نامهٔ من نگاه | بگفتار بدگوی گشتی ز راه | |||||
هر آنکس که شعر مرا کرد پست | نگیردش گردون گردنده دست | |||||
من این نامهٔ شهریاران پیش | بگفتم بدین نغز گفتار خویش | |||||
چو عمرم بنزدیک هشتاد شد | امیدم بیکباره بر باد شد | |||||
بسی سال اندر سرای سپنج | چنین رنج بردم بامید گنج | |||||
ز ابیات غزا دوره سی هزار | مر آن جمله در شیوهٔ کارزار | |||||
ز شمشیر و تیر و کمان و کمند | ز گوپال و از تیغهای بلند | |||||
ز برگستوان و ز خفقان و خرد | ز صحرا و دریا و از خشک و رود | |||||
ز گرگ و ز شیر و ز پیل و پلنگ | ز عفریت و از اژدها و نهنگ | |||||
ز نیرنگ غول و ز جادوی دیو | کز ایشان بگردون رسیده غریو | |||||
ز مردان نامی بروز مصاف | ز گردان جنگی گه رزم و لاف | |||||
همان نامداران با جاه و آب | چو تور و چو سلم و چو افراسیاب | |||||
چو شاه آفریدون و چون کیفقباد | چو ضحاک بد کیش و بی دین و داد | |||||
چو گرشاسپ و سام نریمان گرد | جهان پهلوانان با دست برد | |||||
چو هوشنگ و طهمورث دیو بند | منوچهر و جمشید شاه بلند | |||||
چو کاوُس و کیخسرو تاجور | چو رستم چو روئین تن نامور | |||||
چو گودرز و هشتاد پور گزین | سواران میدان و شیران کین | |||||
همان نامور شاه لهراسپ را | زریر سپهدار و گشتاسپ را | |||||
چو جاماسپ کاندر شمار سپهر | فروزنده تر بد ز تابنده مهر | |||||
چو دارای داراب و بهمن همان | سکندر که بد شاه شاهنشهان |