این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۱۱۶
شه نیم روز است و فرزند سام | که دستانش خوانند شاهان بنام | |||||
نگردد فلک بر چنویک سوار | زمانه نهبیند چنین نامدار | |||||
پرستنده با کودک ماه روی | بخندید و گفتش که چونین مگوی | |||||
که ماهی است مهراب را در سرای | بیک سر زشاه تو برتر بپای | |||||
ببالای ساج است و همرنگ عاج | یکی ایزدی بر سر از مشک تاج | |||||
دو نرگس دژم ابروان پر ز خم | ستون دو ابرو چو سیمین قلم | |||||
دهانش به تنگی دل مستمند | سر زلف چون حلقهٔ پای بند | |||||
دو جادوش پر خواب و پر آبروی | پر از لاله رخسار و پر مشک موی | |||||
نفس را مگر بر لبش راه نیست | چو او در جهان نیز یکماه نیست | |||||
خرامان ز کابلستان آمدیم | بر شاه زابلستان آمدیم | |||||
سزا باشد و سخت در خور بود | که با زال رودابه همسر بود | |||||
پرستندگان هر یکی آشکار | همی گفت از خوبی آن نگار | |||||
برین چاره تا آن لب لعل فام | کنند آشنا با لب پور سام | |||||
چنین گفت با بندگان خوب چهر | که با ماه خوب است رخشنده مهر | |||||
به پیوستگی چون جهان رای کرد | دل هرکسی مهر را جای کرد | |||||
چو خواهد گسستن نبایدش گفت | ببرد سبک جفت را او ز جفت | |||||
گسستنش پیدا و بستن نهان | باین و بآن است خوی جهان | |||||
دلاور چو پرهیز جوید ز جفت | بماند بآسانی اندر نهفت | |||||
بدان تاش دختر نباشد زبن | نباید شنیدنش ننگ سخن | |||||
چنین گفت مر جفت را باز نر | چو بر خایه بنشست و گسترد پر | |||||
کزین خایه گر مایه بیرون کنیم | ز پشت پدر خایه بیرون کنیم | |||||
از ایشان چو برگشت خندان غلام | بپرسید ازو نامور پور سام | |||||
که بود این که با توهمی راز گفت | بباید تا با من همی باز گفت | |||||
که با تو چه گفت آنکه خندان شدی | کشاده لب و سیم دندان شدی | |||||
بگفت آنچه بشنید با پهلوان | ز شادی دل پهلوان شد جوان | |||||
چنین گفت با کودک ماه روی | که رو آن پرستندگان را بگوی | |||||
که از گلستان یکزمان مگذرید | مگر با گل از باغ گوهر برید | |||||
نباید شدنشان به سوی کاخ باز | بدان تا پیامی فرستم براز |