این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۱۰۸
گهی زیر چنگال مرغ اندرون | چمیدن بخاک و مزیدن بخون | |||||
گناهم نشست آمد و مرغ یار | بدانگه که بودم ز مرغان شمار | |||||
کنون دور ماندم ز پروردگار | چنین پروراند مرا روزگار | |||||
ز گل بهرهٔ من بجز خار نیست | بدین با جهاندار بیکار نیست | |||||
بدو گفت پرداختن دل سزاست | بپرداز و برگوی هر چت هواست | |||||
ستاره شمر مرد اختر گرای | چنین زد ترا ز اختر نیک رای | |||||
که ایدر ترا باشد آرامگاه | هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه | |||||
گذر نیست از حکم گردان سپهر | هم ایدر ببایدت گسترد مهر | |||||
کنون گِرد خویش اندر آور گروه | سواران و گردان دانش پژوه | |||||
بیاموز و بشنو ز هر دانشی | بیابی ز هر دانشی رامشی | |||||
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ | همه دانش و داد دادن بسیج | |||||
دگر با خردمند مردم نشین | که نادان نباشد بر آئین و دین | |||||
که دانا ترا دشمن جان بود | به از دوست مردی که نادان بود | |||||
تو فرزندی و یادکار منی | بهر کار دستور و یار منی | |||||
امیدم بدادار روز شمار | که از بخت و دولت شوی بختیار | |||||
بگفت این و برخاست آواز کوس | هوا قیرگون شد زمین آبنوس | |||||
خروشیدن زنگ و هندی درای | برآمد ز دهلیز پرده سرای | |||||
ابا سی هزاران دلیران کار | چو شیران جنگی گهِ کارزار | |||||
سپهبد سوی جنگ بنهاد روی | یکی ساخته لشکر جنگ جوی | |||||
بشد زال با او دو منزل براه | بدان تا پدر چون گذارد سپاه | |||||
پدر زال را تنگ در بر گرفت | شگفتی خروشیدن اندر گرفت | |||||
همی زال را دیده در خون نشاند | برخ بر همی خون دل بر فشاند | |||||
بفرمود تا باز گردد ز راه | شود شاد دل سوی تخت و کلاه | |||||
بیامد پر اندیشه دستان سام | که تا چون زید بی پدر شاد کام | |||||
نشست از بر نامور تخت عاج | بسر بر نهاد آن فروزنده تاج | |||||
ابا یاره و گرزهٔ گاوسر | ابا طوق زرین و زرّین کمر | |||||
ز هر کشوری موبدان را بخواند | پژوهید هر چیز و هر گونه راند | |||||
ستاره شناسان و دین آوران | سوران جنگی و کین آوران |