میخوابم هروقت حیوان موذی پیش من بیاید نمیگذارم نزدیک بشود! گفتم با این رفیق من مصطفی بکنید. یک دقیقه به روی مصطفی نگاه کرد، دیدم رنگی از روی او پرید، جالنش منقلب شد. گفت بگویید برخیزد. گفتیم، نتوانست نه اینکه برخیزد، مثل جماد قادر حرکت نبود. بعد خودش گفت آزادی، برخاست و به حالت اولی خود عود نمود. پرسیدم اسب دونده را میتوان نگه داشت؟ گفت فقرا هرچه میخواهی میکنند، میتوانند به آسمان بروند! دیدیم این مرد مرتاض همانطور که نشسته بود از زمین به قدر دو ذرع بالا رفت، بعد پایین آمد جای خود نشست، و به حیرت ما برافزود. همهٔ ما چنان غرق حیرت واستعجاب بودیم که حالت نطق و تصور نداشتیم. از قوان چیان پرسیدم که ریاضت شما چگونه است؟ گفت ریاضت روح یا بدن؟ گفتم هردو را بفرمایید. گفت ریاضت روح سکوت متمادی و تهذیب خیال است. مدت ریاضت بیست و یک سال و سه درجه است. انتهای هفت سال اول ابتدای دخول درجهٔ دوم است، به شرط امتحان. اگرنه بعضی هستند که در درجهٔ اول سی سال میمانند و میمیرند و ترقی نمیکنند. پرسیدم امتحان دخول درجهٔ دوم و سوم چیست؟ گفت سال آخر هفت سال اول، مرتاض باید خودش بداند که در عرض سال هیچ فساد به خیال او خطور نکرده، آن وقت میداند که داخل درجهٔ دوم شده. امتحان دخول درجهٔ سوم را به بیگانه نمیتوان گفت. ریاضت بدن بعضی حرکات شاقه است که بدن را معتاد کنند، غذا را هر روز میکاهند تاروزی سه مثقال مغز جوز کفایت بکند. گفتم ذکر شما چیست؟ گفت فکر. گفتم عبادت شما چیست؟ گفت حضور. گفتم طرف قبلهات کدام است؟ گفت بیطرفی. گفتم معبد شما کجاست؟ گفت دل. گفتم سالک کدام طریقی؟ گفت راستی. گفتم معبودت کیست؟ گفت حقیقت. گفتم در