به این جهت همه در مقابل حرفهای او مجاب بودند. و این مالکیت و استیلای در ارواح، او را مطلق العنان ساخته مردم را گوساله مینامید.
چندی که از واقعه طرد جسد «ستار» گذشت، چنگالش را باز کرده، مثل لاشخورهای فرتوت به لاشههای دیگر پرداخت.
در رؤیای عالمانه و عاملانه خود، که صفحات تاریخ مدفونین مقابر را ترتیب میداد و با ارواح مردگان مشهور بود، گاهگاهی در سر نماز ضجه میکشید، که نزد پیروان صادق و با وفای خود، آن را به ضجهی آسمانی تعبیر میکرد.
دهاتیها این کرامت را فقط نتیجهی این عمل خیر میدانستند که قاتلی مجهول النسب را از «مرقد مطهر» اخراج کرده است.
اگر احیاناً، مرغابی در این فصل...؟ پائیز، با بال مجروح خود نزدیك به صحن خانهها و در مرتبهی مفروض زیرین فلك، پرواز میکرد، از شنیدن بال او شهرت میدادند: «ملایك همدم ارواح شهدا هستند که تسبیح گویان به خانهی آقا وارد میشوند. »
این معاشرت با غیبیون، این قدر مرموز بود که