این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۷
باز یونس را نگر گم گشته راه | آمده از مه بماهی چند گاه | |||||
باز موسی را نگر زآغاز عهد | دایه فرعونش شده تابوت مهد | |||||
باز داود زرهگر را نگر | موم کرده آهن از تف جگر | |||||
باز بنگر کز سلیمان خدیو | ملک وی بر باد چون بگرفت دیو | |||||
۱۶۵ | باز ذکریا که دل پر جوش شد | ارّه بر سر دم نَزَد خاموش شد | ||||
باز یحیی را نگر در پیش جمع | زار سر برّیده بر طشتی چو شمع | |||||
باز عیسی را نگر در پای دار | شد گریخت او از جهودان چند بار | |||||
باز بنگر تا سر پیغمبران | چه جفا و رنج دید از کافران | |||||
تو چنان دانی که این آسان بود | بلکه کمتر چیز ترک جان بود | |||||
۱۷۰ | چند گویم چون دگر گفتم نماند | گر گُلی از شاخ میرفتم نماند | ||||
کشتهٔ حیرت شدم یکبارگی | میندانم چاره جز بیچارگی | |||||
ای خرد در راه تو طفلی بشیر | گم شده در جست و جویت عقل پیر | |||||
در چنان ذاتی من ابله کی رسم | ور رسم من در منزّه کی رسم | |||||
نه تو در علم آئی و نی در عیان | نی زیان و سودت از سود و زیان | |||||
۱۷۵ | نه ز موسی هرگزت سودی رسد | نه ز فرعونت زیان بودی رسد | ||||
ای خدای بینهایت جز تو کیست | چون توئی بیحد و غایت جز تو کیست | |||||
هیچ چیز از بینهایت بیشکی | چون بسر ناید کجا ماند یکی | |||||
ای جهانی خلق حیران مانده | تو بزیر پرده پنهان مانده | |||||
پرده برگیر آخر و جانم مسوز | بیش ازین در پرده پنهانم مسوز | |||||
۱۸۰ | گم شدم در بحر موجت ناگهان | زین همه سرگشتگی بازم رهان | ||||
در میان بحر گردون ماندهام | وز درون پرده بیرون ماندهام | |||||
بنده را زین بحر نامحرم برآر | تو درافکندی مرا هم تو برآر | |||||
نفس من بگرفت سر تا پای من | گر نگیری دست من ای وای من | |||||
جانم آلوده است از بیهودگی | من ندارم طاقت آلودگی | |||||
۱۸۵ | یا ازین آلودگی پاکم بکن | یا نه در خونم کش و خاکم بکن | ||||
خلق ترسند از تو من ترسم ز خود | کز تو نیکو دیدهام از خویش بد | |||||
مُردهام من میروم در روی خاک | زنده کردان جانم ای جانبخش پاک | |||||
مومن و کافر بخون آغشتهاند | یا همه سرگشته و برگشتهاند |