این برگ همسنجی شدهاست.
— ۲۰۹ —
بکام دشمنم ایدوست عاقبت بنشاندی | بجای خود که[۱] چرا پند دوستان نشنیدم | |||||
مرا بهیچ بدادی خلاف شرط محبت | هنوز با همه عیبت بجان و دل بخریدم | |||||
بخاکپای تو گفتم که تا تو دوست گرفتم | ز دوستان مجازی چو دشمنان برمیدم | |||||
قسم بروی تو گویم ازان زمان که برفتی | که هیچ روی[۲] ندیدم که روی درنکشیدم[۳] | |||||
ترا ببینم و خواهم که خاکپای تو باشم | مرا ببینی و چون باد بگذری که ندیدم | |||||
میان خلق ندیدی که چون دویدمت از پی | زهی خجالت مردم چرا بسر ندویدم؟ | |||||
شکر خوشست ولیکن حلاوتش تو ندانی | من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم | |||||
مرا رواست که دعوی کنم بصدق ارادت | که هیچ در همه عالم بدوست برنگزیدم | |||||
بنال مطرب مجلس بگوی گفتهٔ سعدی | شراب انس بیاور که من نه مرد نبیدم |
۳۸۲– ط
من چون تو بدلبری ندیدم | گلبرگ چنین طری ندیدم | |||||
مانند تو آدمی در آفاق | ممکن نبود پری ندیدم | |||||
وین بوالعجبی و چشم بندی | در صنعت سامری ندیدم | |||||
با روی تو ماه آسمان را | امکان برابری ندیدم | |||||
لعلی چو لب شکرفشانت | در کلبهٔ[۴] جوهری ندیدم | |||||
چون درّ دو رستهٔ دهانت | نظم سخن دری ندیدم | |||||
مه را که خَرد؟ که من بکرات | مه دیدم و مشتری ندیدم | |||||
وین پردهٔ راز پارسایان | چندانکه تو میدری ندیدم | |||||
دیدم همه دلبران آفاق | چون تو بدلاوری ندیدم | |||||
جوری که تو میکنی در اسلام | در ملت کافری ندیدم |