این برگ همسنجی شدهاست.
— ۷۷ —
۱۴۳– ط
این که تو داری قیامتست نه قامت | وین نه تبسم که معجزست و کرامت | |||||
هر که تماشای روی چون قمرت کرد | سینه سپر کرد پیش تیر ملامت[۱] | |||||
هر شب و روزی که بیتو میرود از عمر | بر[۲] نفسی میرود هزار ندامت | |||||
عمر نبود آنچه غافل از تو نشستم | باقی عمر ایستادهام بغرامت | |||||
سرو خرامان چو قد معتدلت نیست | آنهمه وصفش که میکنند بقامت[۳] | |||||
چشم مسافر که بر جمال تو افتاد | عزم رحیلش بدل شود باقامت | |||||
اهل فریقین در تو خیره بمانند | گر بروی در حسابگاه قیامت | |||||
اینهمه سختی و نامرادی سعدی | چون تو پسندی سعادتست و سلامت |
۱۴۴– خ
ای که رحمت مینیاید بر منت | آفرین بر جان[۴] و رحمت بر تنت | |||||
قامتت گویم که دلبندست و خوب | یا سخن، یا آمدن،[۵] یا رفتنت | |||||
شرمش از روی تو باید[۶] آفتاب | کاندر آید بامداد از روزنت | |||||
حسن اندامت نمیگویم بشرح | خود حکایت میکند پیراهنت | |||||
ایکه سر تا پایت از گل خرمنست | رحمتی کن بر گدای خرمنت | |||||
ماهرویا مهربانی پیشه کن | سیرتی چون صورت مستحسنت | |||||
ای جمال کعبه روئی باز کن | تا طوافی میکنم پیرامنت | |||||
دست گیر این پنجروزم در حیات | تا نگیرم در قیامت دامنت | |||||
عزم دارم کز دلت بیرون کنم | واندرون جان بسازم مسکنت |