بدانکه مراد از علم ظاهر مکارم اخلاق است و صفای باطن[۱]، که مردم نکوهیده اخلاق را صفای درون[۲] کمتر باشد و بحجاب کدورات نفسانی از جمال مشاهدات روحانی محروم. پس واجب آمد مرید طریقت را بوسیلت علم ضروری اخلاق حمیده[۳] حاصل کردن تا صفاء سینه میسر گردد، چون مدتی برآید بامداد صفاء با خلوت و عزلت آشنائی گیرد و از صحبت خلق گریزان شود، و در اثناء این حالت بوی گل معرفت دمیدن گیرد از ریاض قدس بطریق انس، چندانکه غلبات نسیمات[۴] فیض الهی مست شوقش[۵] گرداند و زمام اختیار از دست تصرفش بستاند.[۶] اول[۷] این مستی را حلاوت ذکر گویند و اثناء آنرا[۸] وجد خوانند و آخر آن را که آخری[۹] ندارد عشق خوانند. و حقیقت عشق بوی آشنائیست و امید وصال. و مراد را[۱۰] این مشغله از کمال معرفت محجوب میگرداند[۱۱] که نه راه معرفت بستست خیل خیال محبت بر ره نشستست. صاحب دلان نگویم که موجود نیست طلسم بلای عشق بر سر است[۱۲] و کشته بر[۱۳] سرگنج میاندازد.
کسی ره سوی گنج قارون نبرد | و گر برد ره باز بیرون نبرد |
هیچ دانی که معنی کنتُ کنزا مَخفیاً فَاَحببتُ ان اُعرَف چیست؟ کنز عبارتیست[۱۴] از نعمت بیقیاس پنهانی، راه بسر آن نبرد جز پادشاه[۱۵] و تنی چند از خاصان او، و سنت پادشاه آنست که کسانی که بر کیفیت گنج وقوف