معزولش کرد. طایفهٔ بزرگان پس از چند روز شفاعت کردند که بدینقدر آن بنده را از خدمت درگاه محروم مگردان. گفتا غرض مقدار نیست غرض آنکه چون مال ببرد و باک ندارد خون رعیت بریزد و غم نخورد.
۸۳– هر که از دست تو نه ایمنست از او ایمن مباش که مار از بیم هلاک خویش قصد گزند آدمی کند. و در مثلست پای دیوار کندن و ساکن بودن و بچهٔ مار کشتن و ایمن نشستن خلاف رای خردمندان بود.
۸۴– هر که بد اندر قفای دیگری گفت از صحبت او بپرهیز که در پیش تو همچنین طیبت کند و از قفا غیبت.
۸۵– آنکه گویند کلامالملوک ملوکالکلام، اعتماد را نشاید. سخن اندیشیده گوی و معنی دار، چنانکه اگر جای دیگر بازگویند طاعنانرا مجال افسوس نباشد و اگر دیگری مثل این سخن گوید ترا پسند آید.
۸۶– درویش توانگر صفت آنست که بدیدهٔ همت در مال و نعمت پادشاهان ننگرد و سلطان گدا طبع آنکه طمع در مال رعیت درویش کند.
مروت نباشد بر افتاده زور | برد مرغ دون دانه از پیش مور |
وقتی بازرگانی یک طبله جواهر داشت و سلطان آن دور کس فرستاد و آن بازرگان را طلب کرد. چون بازرگان برفت سلطان استدعای جواهر فرمود. بازرگان گفت ای سلطان مدت یکسال از خان و مان برون آمدهام از شهر خویش، کدبانوی خانه با من وصیت کرد که معاملت مکن الّا با آنکه او را ترس خدای و دیانت و امانت باشد. آوردهاند که سلطان او را دلداری و تعهد فرمود و گفت برو تا وقتی که من ترس خدای و امانت و دیانت خود بینم و آنگه خریداری کنم.
۸۷– ضعف رای خداوند مملکت آنست که دشمن کوچک را محل