این برگ همسنجی شدهاست.
— ۱۷۱ —
***
هیچ فرصت و رای آن مطلب | که کسی مرگ دشمنان بیند | |||||
تا نمیرد یکی بناکامی | دیگری دوستکام[۱] ننشیند | |||||
تو هم ایمن مباش و غره مشو | که فلک هیچ دوست نگزیند | |||||
شادکامی مکن که دشمن مرد | مرغ دانه یکان یکان چیند |
***
الحق امنای مال ایتام | همچون تو حلالزاده بایند | |||||
هرگز زن و مرد و کفر و اسلام[۲] | نفس از تو خبیثتر نزایند | |||||
اطفال عزیز نازپرورد | از دست تو دست بر خدایند | |||||
طفلان ترا پدر بمیراد | تا جور وصی بیازمایند |
***
ناکسانرا فراستیست عظیم | گرچه تاریک طبع و بدخویند | |||||
چون دو کس مشورت برند بهم | گویند این عیب من همیگویند |
***
امیر ما عسل از دست خلق می نخورد | که زهر در قدح انگبین تواند بود | |||||
عجب که در عسل از زهر میکند پرهیز | حذر نمیکند از تیر آه زهرآلود |
***
چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت | چه رنجها بکشیدند و دیگری آسود | |||||
بتازیانهٔ مرگ از سرش بدر کردند | که سلطنت بسر تازیانه میفرمود | |||||
نفس که نفس برو تکیه میکند بادست | بوقت مرگ بداند که باد میپیمود |