این برگ همسنجی شدهاست.
— ۳۷ —
در لیلةالبراة فرموده است
شبی چنین درِ هفت آسمان برحمت باز | ز خویشتن نفسی ای پسر بحق پرداز | |||||
مگر ز مدت عمر آنچه مانده دریابی | که آنچه رفت بغفلت دگر نیاید باز | |||||
چنان مکن که ببیچارگی فرومانی | کنون که چاره بدست اندرست چاره بساز | |||||
ز عمرت آنچه ببازیچه رفت و ضایع شد | گرت دریغ نیامد، بقیت اندر باز | |||||
چه روزهات بشب رفت در هوا و هوس | شبی بروز کن آخر بذکر و شکر[۱] و نماز | |||||
مگوی شب بعبادت چگونه روز کنم | محب را ننماید شب وصال دراز | |||||
کریم عزّ وجل غیبدان و مطلعست | گرش بلند بخوانی و گر بخفیه و راز | |||||
برآر دست تضرع ببار اشک ندم | ز بینیاز بخواه آنچه بایدت بنیاز | |||||
سر امید فرود آر و روی عجز بمال | بر استان خداوندگار بندهنواز | |||||
بنیکمردان یارب که دست فعل بدان | ببند بر همه عالم خصوص بر شیراز |
در مدح امیر سیفالدین (محمد)
شکر و فضل خدای عزّوجل | که امیر بزرگوار اجل | |||||
شرف خاندان و دولت و ملک | خانه تحویل کرد و جامه[۲] بدل | |||||
دیوش از راه معرفت میبرد | ملکش بانگ زد که لاتفعل | |||||
نیکبختان براحت ماضی | نفروشند عیش مستقبل | |||||
حاصل لهو و لعب[۳] دنیا چیست؟ | نام زشت و خمار و جنگ و جدل | |||||
جای دیگر نعیم بار خدای | چشمهٔ سلسبیل و جوی عسل[۴] |