بخت حمال بخانه آمد و بزن حال نیاورد و در کنج خانه بنشست و هر روز که از موعد چهل روز گشت خطی بر دیوار میکشید تا حساب غلط نشود
او سعی همیکرد و قضا پیش همی گفت | بیرون ز کفایت تو کاری دگر است |
از قضا چون مدت ده روز شد زن از نادانی بتنگ آمد بخاطر او رسید که سخن معَبر نصَ قاطع است کاری میباید کرد که بخت حمال زودتر بیرون رود و همه روز بخت جمال خطی میکشید آن زن نیز خطی میکشید چون بیست و پنجروز شدند چهل خط در دیوار ظاهر شد بخت جمال حساب غلط کرده روی ببازار نهاد و در موضعی که جای حمالان بود بایستاد چون بر خلاف معهود هیچکس را از حمالان آنجا ندید سبب نیامدن ایشان از مردم بپرسید که قباد شهریار باغی در کناه شط بنیاد نهاده و اجوره مزدور دهبیست حکم کرده حمالان در بر آن سفراند که آنجا روند و ازین حیث ببازار نیامدهاند بخت جمال در بازار گردید چندین از سپاهیان که محتاج سفر بودند دید و احوال ایشان پرسید ایشان گفتند فردا متوجه باغداد داریم