سكون و آسايش و آرامش داد ا. اعتدال در مهام امور. و نظام كل. و تساوى و برابرى.
آرام طلب
( ārām-talab ) ص. پ.
آسايش طلب و راحت دوست و كاهل و بيكار.
آرامكار
( ārām-kār ) ص. پ. تنبل و كسى كه كارى نكند جز آنچه گفتهاند. و كسى كه به تنبلى كارى كند.
آرام كرسى
( ārām-korsi ) ا. پ.
صندلى راحت.
آرامگاه
( ārām-gāh ) ا. پ. محل آراميدن و وقت آراميدن و آسايش. و شبستان و مزار.
آرامگه
( ārām-gah ) ا. پ. آرامگاه.
آرامگير
( ārām-gir ) ص. پ. ساكن و بىحركت و آسوده.
آرامى
( ārāmi ) ا. پ. راحت و استراحت و سكونت. و آهستگى و ملايمت.
آراميد
( ārāmid ) ح م. پ. آراميدن ا.
ذكر خدا و شكر نعمت.
آراميدن
( ārāmidan ) ف ل و م. پ.
راحت شدن و سكونت يافتن و قرار گرفتن و آسايش نمودن و آرام گرفتن و آسايش دادن و استراحت كردن و آسودن. و خفتن و باز ايستادن فرمودن.
و آرام كنانيدن.
آراميده
( ārāmide ) ص. پ. آسوده شده و غنوده و راحت گشته و خوابيده.
آران
( ārān ) ا خ. پ. نام ولايتى از آذربايجان و نام قصبهاى در كاشان. وا. مرفق آرنج.
آراى
( ārāy ) ا ج. پ. - مأخوذ از تازى - انديشهها و فكرها و اعتقاد و بينائى دل و آراى مجلس: اعتقاد اهل مجلس.
آراى
( ārāy ) ا. پ. نوائى از موسيقى.
آراى
( ārāy ) ص. پ. آرانيده و پيرانيده.
و هميشه مركب با موصوف استعمال مىشود. مر. آرا.
آرايانيدن
( ārāyānidan ) ف م. پ.
سبب زينت دادن شدن و باعث آرايش گشتن و زينت كردن.
آرايش
( ārāyec ) م ح. پ. آراستن. ا.
زينت و زيور و طراز و پيرايه. و عادت و دستور و قانون و ترتيب و آئين. و نام نوائى از موسيقى. و آرايش خورشيد ( ārāyec-xurcid ) ا خ: نام لحن اول از سى لحن باربد. و خطى كه بر عارض خوبان برآيد.
و
آرايش روم
( ārāyece-rum ) ا خ:
نام موضعى مستحكم و آرايش كردن ف م: پيراستن و آراستن و زينت كردن و بزك نمودن. و آرايش مجلس ا: زينت مجلس.
آراينده
( ārāyande ) ص. پ. زينت كننده و نقاش.
آراييدن
( ārāyiadn ) ف م. پ. زينت كردن و زينت دادن و آرايش نمودن و پيراستن.
آراييده
( ārāyide ) ص. پ. زينت كرده شده و پيراسته.
آرت
( ārat ) ا. پ. آرنج و مرفق.
آرة
( ārat ) ا خ. ع. كوهى در عربستان و وادى آرة در اندلس است.
آرث
( āras ) ا. ع. گوسپند نر كه نقطه هاى سياه و سپيد داشته باشد.
آرج
( āraj ) ا. پ. آرنج و يك نوع مرغى.
آرد
( ārd ) ا. پ. دقيق و گردى كه از آسيا كردن و كوبيدن گندم و ساير غلات و حبوبات بدست مىآيد مانند آرد گندم و آرد عدس و آرد خردل. و بمعنى تقصير و عيب هم آمده است.
آرد
( ārad ) ا. پ. مخفف آراد و بمعنى آن.
آردآب
( ārd-āb ) ا. پ. آرد جو مخلوط با آب كه به ستور جهت فربه شدن دهند.
آردابه
( ārd-ābe ) ا. پ. قسمى از نان خورش كه از آرد سازند.
آرداد
( ārdād ) ص. پ. گولزننده و فريبدهنده. و ا. ديو و شيطان.
آرداو
( ārdāv ) ا. پ. ديو. و ص. ساحر و بدذات.
آردبا
( ārdbā ) ا. پ. قسمى از آش.
آردبخرك
( ārd-boxorak ) ا. پ.
حلوائى كه از بادام كوهى سازند.
آرد توله
( ārd-tule ) ا. پ. آشى مانند كاچى كه مردمان درويش و فقير خورند.
آرد حاله
( ārd-hāle ) ا. پ. يك قسم آش كه از شير ترتيب دهند.
آردوله
( ārdule ) ا. پ. مر. آرد توله
آرد روغن
( ārd-rowqan ) ا. پ.
قسمى از حلوا.
آردزرده
( ārd-zarde ) ا. پ. غربال و موبيز. و رنگ سبز خالص.
آردستان
( ārdestān ) ا خ. پ. مر.
اردستان.
آردشير
( ārd cir ) ا. پ. غذائى كه از آرد و شير ترتيب دهند.
آردم
( ārdam ) ا. پ. نوعى از شقايق.
آردن
( ārdan ) ا. پ. ترش پالا و پالونه و كفگير.
آرده
( ārde ) ا. پ. آرد و آرد گندم و قسمى از آش. و دست آس و آردۀ خرما غذائى كه از خرما و شير و كره و نان مىسازند. و آردۀ كنجد: غذائى كه از رطب و شربت ترتيب دهند.
آردهاله
( ārd-hāle ) ا. پ. آرد توله.
آرده بخرك
( ārde-boxorak ) ا. پ.
مر. آرد بخرك.