اخباب
( axbāb ) ص. ع. ثوب اخباب: جامۀ پاره پاره. وا. اخباب الفحث: چرب رودهها. و نيز اخباب: ج خبّ.
اخباب
( exbāb ) م. ع. اخب فرسه اخبابا: پويانيد اسب خود را و منه قولهم جائوا مخبين.
اخبات
( axbāt ) ع. ج خبت ( xabt ).
اخبات
( exbāt ) م. ع. اخبت اخباتا:
فروتنى كرد.
اخباث
( exbās ) م. ع. اخبث اخباثا:
ياران خبيث جمع نمود. و فرزندان خبيثزاد.
و اخبثه: خبث آموخت او را. و اخبث القول:
سخن پليد گفت.
اخبار
( axbār ) ع. ج خبر ( xabar ).
اخبار
( axbār ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - خبرها. و داستان. و حكايات. و قصهها. و افسانه.
و افسانهها. و روايت. و روزنامه. و حديث.
و احاديث. و مژده و خبرخوش. و وقائع و تواريخ و حوادث. و اخبار در ربار: خبرهاى نيك و گرانمايه. و اخبار ائمه: احاديث ائمه.
و اخبار گذشتگان: تواريخ پيشينيان.
و اخبار وحشت مدار: اتفاقات و حوادث هولناك. و اخبار ولايات: وقايع و حوادث ولايات. و اخبار يوميه: اتفاقات و چيزهائى كه تازه در روز اتفاق افتد. و نيز اخبار ا خ.:
نام چندين كتاب كه در تاريخ نوشتهاند مانند اخبار الخلفا و اخبار الشعرا و اخبار العالم.
اخبار
( exbār ) م. ع. اخبرت اللحقة اخبارا: يافتم آن لحقه را بسيار شير. و اخبره خبورة: خبر داد ويرا.
اخبار
( exbār ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - آگاهى و خبردارى و اطلاع. و آزمايش. و اخبار كردن ف م.: آگاه نمودن و خبردار كردن.
اخبارات
( axbārāt ) ج ا. پ. - مأخوذ از تازى - خبرها. و داستانها و حكايتها. و وقايع و حوادث.
اخبارنويس
( axbār-nevis ) ا. پ.
نويسنده و اطلاعدهندۀ وقايع و اتفاقات يوميه و روزنامهنويس.
اخبارى
( axbāri ) ص. پ. منسوب به اخبار. و ج ا. طايفهاى از شيعۀ اثنا عشرى كه در احكام و اخبار ائمه عمل مىكنند و قواعد اصول را محل اعتنا نمىدانند - ضد اصولى.
اخبارى
( axbāriy ) ا. ع. روزنامهنويس.
و اخبارنويس.
اخبارى
( exbāriy ) ص. ع. لفظى.
اخباط
( exbāt ) م. ع. اخبط اخباطا:
مبتلا شد به بيمارى خباط.
اخبال
( exbāl ) م. ع. شتران را دو بخش كردن كه يك بخش آن هر ساله بچه آرند چنانكه زمين را براى كشت دو آيش كنند و يك آيش آن را يك سال بكارند و آيش ديگر را سال ديگر.
و اخبله: بعاريت داد او را ماده شتر بر حسب خواهش وى. و يا بعاريت داد تا شير آن بخورد و از پشم وى منتفع شود. و يا اسب عاريت داد تا جهاد كند بسوارى.
اخبان
( exbān ) م. ع. اخبن اخبانا:
پنهان كرد چيزى را در خبنة يعنى نيفۀ شلوار.
اخبث
( axbas ) ص. ع. ناپاكتر و پليدتر.
و موذىتر. و زهردارتر. و ناگوارتر. و بدذاتتر و نابكارتر.
اخبثان
( axbasāne ) ا. ع. بصيغۀ تثنيه.
يق الاخبثان: بول و غايط. و گندهدهنى و بىخوابى. و يا بيخوابى و بيقرارى.
اخبر
( axbar ) ص. ع. آگاهتر و بااطلاعتر.
اخبط
( axbat ) ص. ع. مرد پازننده ج:
خبط ( xobt ).
اخبعثاث
( exbe'sās ) م. ع. اخبعث فى مشيه اخبعثاثا: رفت در روى زمين مانند شير.
اخبل
( axbal ) ص. ع. ديوانه و مجنون.
اخبنداء
( exbendā' ) م. ع. اخبندى الرجل اخبنداء: تمام ساق گرديد آن مرد و اخبندى البعير: كلان گرديد و سخت شد آن شتر.
اخبية
( axbiat ) ع. ج خباء. و سعد الاخبية ا خ.: منزل بيست و پنجم از منازل قمر.
اخبئة
( axbeat ) ع. ج خباء.
اخپچ
( axpac ) ا. پ. دريافت و ادراك و زيركى و دانش.
اخت
( oxt ) ا. ع. خواهر. ج: اخوات.
و اختا سهيل ا خ.: نام دو ستاره.
اخت
( oxt ) ا. پ. - مأخوذ از تازى - خواهر.
و مثل و مانند و قرين و نظير و برابر. و با هم اخت آمدن و با هم اخت شدن ف ل.:
با هم برابر شدن و مانند هم گشتن و فرين و نظير يكديگر شدن.
اختاء
( extā' ) م. ع. فروختن متاع يكان يكان و بتفاريق.
اختات
( extāt ) م. ع. اخت اختاتا:
شرم داشت. و اخت فلانا: كم گردانيد بهره و يا بخت فلان را.
اختاج
( axtāj ) ص. پ - مأخوذ از تركى - كسى كه بغير از صاحب و مولاى خود ديگرى را اطاعت و خدمت كند.
اختاجى
( axtāji ) ا. پ - مأخوذ از تركى - سئيس و چابك سوار.
اختان
( axtān ) ع. ج ختن. ( xatan ).
اختباء
( extebā' ) م. ع. اختبأ اختباء:
پنهان شد. و اختبأه: پنهان كرد آن را.
و اختبأ له خبيئا: تعبيه كرد بر وى چيزى.
اختباب
( extebāb ) م. ع. پويه دويدن.
و دويدن. و برداشتن اسب هر دو دست و پاى