حاضر نمودند و اسکناسهای روسی و پلوهای چرب پرادویه و قرابههای عرق محله همه را گرم کرد و در آن چند روز بقول خودشان میخواستند خاک مجلس را بتوبره کنند. مگر قاطرچیها و مهترها و ساربانها و قورخانهچیها و زنبورکچیها و توپچیهای همدانی و همهٔ کنو گریختها و پاردم ساییدها و قماربـازهای خرابهها و پشت بامهای بازار و کاروانسراهای طهران را ندیدند که بزور تفنگهای «ورندل» و ششلولهای نو که از ذخیرهٔ مخصوص بآنها داده شده بود عبا و کلاه و پول و ساعت برای کسی باقی نگذاشتند و دکاکین کسبهٔ بیچاره را چاپیدند، و هر مسلمانی را که با کلاه کوتاه و «پالطو» دیدند بگناه اینکه از هواخواهان مجلس است با کارد و قمه قطعه قطعه کردند؛ و میرزاعنایت بیچاره را برای اینکه گفته بود مشروطه خواهان مسلمانند و عدالت میخواهند کشتند و بعد از مثله کردن جسدش را مثل لش گوسفند یکروز و یک شب بدرخت توی میدان مشق آویختند. اینها مگر اطلاع نداشتند که ورامینیها را که اقبالالدوله برای کمک خواسته بود با شیخ محمود و حاج سیدحسنخان «قرجکی» و حاجی میرزا علیاکبر خان عرب و حاجی حسین خان و آقا محمدصادق دولابی و حاجی محمد علیخان کلانتر سواره و پیاده وارد توپخانه شدند و نشنیدهاند حاجی حسنخان فریاد میکرد که مجلس را خراب میکنم و قالیهای آنجا را میدهم پالان الاغهای ورامین کنند.
آیا نشنیدهاند که بک عصای مرصع بشیخ محمود دادند. آیا خبر ندارند که سیدهاشم سمسار و علی چراغ و اکبر بلند و علی خداداد و علی حاج معصوم و عباس کچل و آقا خان نایب اصطبل و حسین عابدینعرب و حاج محمد علی قصاب و ناد علی قصاب و حاجی صفر قصاب و سید قهوهچی قهوهخانهٔ فکلیها همه کبابیا و کارچاق