آدمی چیست و بچه نحو با چنین شخصی باید رفتار کرد، مسئلهٔ پیشتاب هم که جای خود دارد و در صورت صحت میدانید که مایهٔ چقدر تنفر ایرانیها از همسایگان محبوب خود شده است.
باری مقصود درددل بود اگر پیش خودمان بماند و جایی درز نکند عرض میکنم که شما لابد همهٔ این مطالب را میدانستید و بهمهٔ این مراتب مسبوق بودید، اما ماها وقتی بچه بودیم یـک بازی درمیآوردیم و یک شعر و یا نثری هم داشتیم میخواندیم حالا اگر اجازه بفرمایید همان شعر را عرض کنم و مقاله را بدعای وجود مبارک ختم نمایم.
رفتم شهر کورا، دیدم همه کور، منهم کور. والسلام.
***
از شمارهٔ ۲۰:
دیروز از صبح تا ظهر در فکر بودیم که با چشم براه بودن مشتریهای صوراسرافیل درین نمره چه بنویسم چه ننویسم که خدا را خوش بیاید، عجب گیری افتادیم و سر پیری ریشمان را بدست عمرو و زید دادیم که ولکن مسئله نیستند و دست از سرما برنمیدارند، لالهالاالله، این آخر عمری چه گناهی کرده بودیم، اینهم کارست که یک مرتبه در واز شد و از پشت پرده سر و کلهٔ جناب سگ حسن دله با یک مرد ناشناختی نمایان گردید، بعد از تعارفات رسمی بسگ حسن دله گفتم آقا را نمیشناسم، سر گوشی بطوری که رفیقش نمیشنید گفت خیلی غریب است که هنوز یک همچو آدمی را نشناختهای، امروز صبح نمیدانم بصورت کی نگاه کردهای که بخت و اقبال بهت رو نموده که باید بزیارت ایشان برسی، من هر چه بخواهم تعریف اورا بکنم هزاریکش را نگفتهام، همینقدر بدان تو نمیری فرزندام بمیرند، سبیلات را پا زخم کفن کردهام که در زیر گنبد