داده، و بوی عطر بنفشه و گل سرخ هوا را بروح بخشی انفاس همان
دلبران مسیحدم نموده ، شرابهای «خلار» و «شورین» بسبکی روح
بمغزها بالارفته ، و بیادبی میشود شلیتهها بسنگینی دل و جگر
مقدسین در کنار نهرهای جاری طهران بقدر یک وجب از زیرشکمها
پایین آمده ، وخلاصه آنکه تمام اسباب عیش و طرب آماده و فراهم
است و بقدر یکذره منقصت در کار نیست.
حالا اگر بنا بود. همه خانها اینطور باشد ، و برای همه
مردم این اسباب عیش و نوش فراهم باشد آن وقت دیگر این بساط
چه لذتی داشت، و چه طور انسان نعمت را از نقمت تمیز داده و شکر
منعم حقیقی را بجا میآورد.
این است که خداوند تبارک و تعالی در مقابل همین
عیش و نوش باز یک چیز دیگری قرار داده که انسان از ذکر
خدا غافل نشود ، قدر نعمت را بداند، و بفهمد که خدا بهمه جورش
قادرست.
مثلا در همین کرمانشاه در مقابل همین عیش و نوش آدم بک جوان رعنایی را می بیند که در جلو دارالحکومه برای حفظ نظام مملکت بحکم جناب اعظمالدوله بجرم سه قران در وسط روز پیش چشم مادرش ازین گوش تا آن گوش سر بریدهاند، آنوقت مادر این جوان گاهی طفلش را میبوسد، گاهی میلیسد، گاهی گیسوهاش را بخون پسرش خضاب میکند، گاهی در آغوشش میکشد، گاهی مادر مادر میگوید، بعد یک دفعه حالش تغییر کرده مثل جنزدهها شهقه میکشد و سرش را بگلوی پسرش گذاشته مثل آدمهای خیلی تشنه خونهای پسرش را میخورد، بعد سرش را بلند کرده مانند اشخاصی که هیچ این جوان را نمیشناسد با چشمهای ترسناک خیره خیره