برگه:Chahar Maqale.pdf/۴۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و اهل لمغان بدان کرم و عاطفت بجای خویش رسیدند و چنان شدند که در آن ثغر مقام توانند کرد اما هنوز چون مزلزلی‌اند و می‌ترسیم که اگر مال مواضعت را امسال طلب کنند بعضی مستأصل شوند و اثر آن خلل هم بخزانۀ معموره بازگردد خواجه احمد حسن هم لطفی بکرد و مال دیگر سال ببخشید درین دو سال اهل لمغان توانگر شدند و بر آن بسنده نکردند در سوم سال طمع کردند که مگر ببخشد همان جماعت باز بدیوان حاضر آمدند و قصه عرضه کردند و همه عالم را معلوم شد که لمغانیان بر باطل‌اند خواجۀ بزرگ قصه بر پشت گردانید و بنوشت که أَلْخَرَاجُ خُرَاجٌ أَدَاؤُهُ دَوَاؤُهُ گفت خراج ریش هزار چشمه است گزاردن او داروی اوست و از روزگار آن بزرگ این معنی مثلی شد و در بسیار جای بکار آمد خاک بر آن بزرگ خوش باد،

حکایت [در به زنی گرفتن مأمون دختر فضل را]

در عهد دولت آل عباس رضی الله عنهم خواجگان شگرف خاستند و حال برامکه خود معروف و مشهور است که صلات و بخشش ایشان بر چه درجه و مرتبه بوده است اما حسن سهل ذو الریاستین و فضل برادرش که از آسمان درگذشتند تا بدرجۀ که مأمون دختر فضل را خطبت کرد و بخواست و آن دختری بود که در جمال بر کمال بود و در فضل بی‌مثال و قرار بر آن بود که مأمون بخانۀ عروس رود و یک ماه آنجا مقام کند و بعد از یک ماه بخانۀ خویش بازآید با عروس این روز که نوبت رفتن بود چنانکه رسم است خواست که جامۀ بهتر پوشد و مأمون پیوسته سیاه پوشیدی و مردمان چنان گمان بردند که بدان همی پوشد که شعار عباسیان سیاه است تا یک روز یحیی اکثم سؤال کرد که از چیست که امیر المؤمنین بر جامۀ سیاه اقبال بیش می‌فرماید مأمون با قاضی امام گفت که سیاه جامۀ مردان و زندگان است که هیچ زنی را با جامۀ سیاه عروس نکنند و هیچ مرده را

کلیات چهار مقاله جلد ۱