برگه:Chahar Maqale.pdf/۱۶۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

باز ذکری ازو نموده گوید و اشاره بقصیدۀ سابق الذکر کند «و من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بو حنیفۀ اسکافی درخواستم تا قصیدۀ گفت بجهت گذشته شدن سلطان محمود و آمدن امیر محمد بر تخت و مملکت گرفتن امیر مسعود و بغایت نیکو گفت و فالی زده بودم که چون بی‌صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند اگر پادشاهی بوی اقبال کند بو حنیفه سخن بچه جایگاه رساند الفأل حق آنچه بدل گذشته بود بر آن قلم رفته بود چون تخت بخداوند سلطان اعظم ابراهیم رسید و بخط فقیه بو حنیفه چند کتاب دیده بود و خط و لفظ او را پسندیده و فال خلاص گرفته [یعنی از حبس طغرل کافر نعمت]چون بتخت ملک رسید از بو حنیفه پرسید و شعر خواست وی قصیدۀ گفت و صلت یافت و بر اثر آن قصیدۀ دیگر درخواست و شاعران دیگر پس از آنکه هفت سال ۱بی‌تربیت و باز جست و صلت مانده بودند صلت یافتند و بو حنیفه منظور گشت و قصیده‌های غرا گوید یکی از آن این است:

صد هزار آفرین رب علیم باد بر ابر رحمت ابراهیم آفتاب ملوک هفت اقلیم که بدو نو شد این جلال قدیم الی آخر القصیدة، و دیگر این قصیده است:

آفرین باد بر آن عارض پاکیزه چو سیم وان دو زلفین سیاه تو بدان شکل دو جیم از سراپای توام هیچ نیاید در چشم اگر از خوبی تو گویم یک هفته مقیم الی آخر القصیدة ۲»

کلیات چهار مقاله جلد ۱