این برگ نمونهخوانی نشده است.
در سرای امل از جود کفت | سفره در سفره و خوان در خوانست | |||||
زآتش غیرت خوان تو مقیم | بر فلک ثور و حمل بریانست | |||||
هرچه در مدح تو گویند رواست | جز تو ، وانلمیزل و سبحانست | |||||
شعر جز مدحت تو تزویرست | شغل جز طاعت تو عصیانست | |||||
رمزی از نطق تو صد تالیف است | سطری از خط تو صد دیوانست | |||||
پس مقالات من و مجلس تو | راست چون زیره و چون کرمانست | |||||
وصف احسان تو خود کس نکند | من کیم ور به مثل حسانست | |||||
من چه دانم شرف و رتبت آنک | عقل در ماهیتش حیرانست | |||||
از تو آن مایه بداند خردم | که ترا جز به تو نتوان دانست | |||||
ای جوادی که دل و دست ترا | صحن دریا و انامل کانست | |||||
روز نوروز و می اندر خم و ما | همه هشیار، نه از حرمانست | |||||
کس دگرباره درین دم نرسد | پس بخور گرچه مه شعبانست | |||||
به خدای ار به حقیقت نگری | مه شعبان و صفر یکسانست | |||||
همه بگذار کدامین گنه است | که فزون از کرم یزدانست | |||||
تا که نه دایرهی گردون را | حرکت گرد چهار ارکانست | |||||
در جهان خرم و آباد بزی | زانکه آباد جهان ویرانست | |||||
از بد چار و نهت باد پناه | آنکه بر چار و نهش فرمانست | |||||
مدت عمر تو جاویدان باد | تا ابد مدت جاویدانست |
و له ایضاً
هرکه چون من به کفرش ایمانست | از همه خلق او مسلمانست | |||||
روی ایمان ندیدهای به خدا | گر به ایمان خویشت ایمانست | |||||
ای پسر مذهب قلندر گیر | که درو دین و کفر یکسانست | |||||
خویشتن بر طریق ایشان بند | که طریقت طریق ایشانست | |||||
دست ازین توبه و صلاح بدار | کاندرین راه کافری آنست | |||||
راه تسلیم رو که عالم حکم | دام مرغان و مرغ بریانست | |||||
ملک تسلیم چون مسلم گشت | بهتر از ملک سلیمانست | |||||
مردم صومعه مسلمان نیست | گر همه بوذرست و سلمانست |