این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دیوان انوری
۱۸
ای قدر قدرتی که با عزمت | زور بازوی آسمان زورست | |||||
جرعه جام حکم تو دارد | باد از آن در مسیر مخمورست | |||||
عسل از غایت تفاخر گفت: | تا مرا وصف خط دستورست | |||||
کمر خدمتی ز روی شرف | سال و مه در میان زنبورست[۱] | |||||
سخره ترجمانی قلمت | ۱۰۹۰ | هرچه در ضمن لوح مسطورست | ||||
نشر اموات میکند بصریر | مگرش آفرینش صورست؟ | |||||
کشف اسرار میکند برموز | برموزی که در منثورست | |||||
وصف مکتوب او همی کردم | بحلاوت، چنانکه مذکورست | |||||
شهد گفت: آن کمر که میبینی | زین سبب بر میان زنبورست | |||||
عجبا ! لا اله الا الله ! | ۱۰۹۵ | کز کمالت چه حظ موفورست؟ | ||||
تا که مقدور حل و عقد قضا | در حجاب زمانه مستورست | |||||
دستفرسود حل و عقد تو باد | هرچه در سلک دهر مقدورست | |||||
روزگارت چنانکه نتوان گفت | که درو هیچ روز محذورست | |||||
هم ازانسان که بوالفرج گوید: | «روزگا عصیر انگورست»[۲] |
در وصف بارگاه بدرالدین وزیر
یارب! این بارگاه دستورست | ۱۱۰۰ | یا نمودار بیت معمورست؟ | ||||
یا سپهرست و ماه مسرع آن؟ | مسرع قیصرست و فغفورست | |||||
یا بهشتست و حوض و کوثر او | جام زرین و آب انگورست؟ | |||||
بل سپهرست، کندرو شب و روز | ماه و خورشید مست و مخمورست | |||||
بل بهشتست کندرو مه و سال | بادهکش، هم فرشته، هم حورست | |||||
از صدای نوای مطرب او | ۱۱۰۵ | دایم اندر سر فلک شورست | ||||
وز ادای روات شاعر او | گوش چون درج در منثورست | |||||
غایتی دارد اعتدال هواش | که ازو چار فصل مهجورست | |||||
فتنه را آن هوا نمیسازد | زان برنج سبات رنجورست | |||||
مرده را زنده چون کند بصریر | در او، گرنه نایب صورست؟ |