معایب الرجال/بخش سه

از ویکی‌نبشته

هذا کتاب معایب الرجال

بسم الله الرحمن الرحیم

خالقی را ذاکریم که کم‌ترین عطایش برترین ثنای اهل زمین است و رازقی را شاکریم که فروترین عنایتش بالاترین دعای اهل امکان و تمکین ممکنات را زهره‌ئی بلاکش و عاشق و معشوق و نمره‌ئی را در وادی حیرت مات و مبهوت فرمود. حوا را با آدم و زلیخا را با یوسف همدم فرهاد را از فراق شیرین مجنون و خسرو را بشکر مفتون یوسف را معشوق زلیخا و مجنون را عاشق لیلی فرمود. اگرچه آنچه جوییم و پوییم همه از جهل و بر بندگان سهل.

  منزه ذاتش از چند و چه و چون تعالی شَأنُهُ و عَمّا یَقولوُن  

و بعد از ذکر و ثنا شکر و دعا تمدیح و تمجید پاک بر روان تابناک جان جهان که برترین ممکنات و بالاترین موجودات است باد.

  احمد مرسل که خرد خاک اوست هر دو جهان بسته فتراک اوست  

و حدیث قدسی در حق او فرموده ایزد پاک لَولاک لِمٰا خَلقتُ الاَفلاک.

بعد از انشاء منشیانه حمد و ثنا از برای خدا و تمام انبیاء درود از هر سرود بر روان خلیفه مطلق و وصی بر حق ظاهر و باطن جانشین او و اولاد طیبین و امجاد طاهرین او باد که مستجمع جمیع صفات حمیده و عَری و بَری از تمام صفات رزیله‌اند.

اما مرد باید که در هر زمان و هر نفس عمر عزیز گرانمایه و زمان لزیز بلند پایه خود را به بطالت و غفلت صرف ننماید آئین و شریعت سید المرسلین را از دست ندهد در طاعت و عبادت حق سبحانه و تعالی خاضع و خاشع باشد و در همه احوال راضی بر منا و قضای او گردد به تدلیس و تلبیس ابلیس خبیث در چاه ضلالت نفتد و مادهٔ جهالت از خود بتدریج ببرد و کم کند مرتکب ملاهی و مناهی و معاصی نشود شهوت را مرده و دل را زنده دارد از برای خلق زحمت کشد تا مردم از او در راحت باشند.

  عبادت به سجاده و دلق نیست عبادت به جز خدمت خلق نیست  

باطن دل را از خیالات باطله خالی و صفات را صافی و ذات خود را روشن و نورانی دارد.

  سایهٔ خورشید سواران طلب رنج خود و راحت یاران طلب  

نه آنکه در باطن و ظاهر شقاوت و سفاهت را پیشه کند و همیشه در اندیشه بد باشد با قلب دغل و باطن پر مکر و حیل در جهل مرشد ابوجهل و در عصیان و طغیان مرید شیطان در شرب مدام و تمام ایام در استعمال چرس و بنگ بی‌نام و ننگ نه از خلق شرمی و نه از خالق آزرمی گاهی از راه شعبده و حیل به شیطنت و تَزویر بر خَلق چنین می‌نماید که پای خود را بر فلک و مظاهر ملک گذارد و با جبرئل امین همنشین و با اسرافیل همسر و قرین گردد و دمی قدمی به صدق و صفا بر ندارد و کامی به هیچ ایام به‌کام دوستان نپوید یکدم نزند مگر از برای کارهای بد و یک قدم نرود مگر از برای خود عمر عزیز گرانمایه و ایام لزیز بلند پایه را در سیف و شتاءِ در حیف و فنا صرف کارهای زشت در میخانه و کنشت از پی معشوق و می نغمات چنک و نی شبی به روز و روزی به شب آرد و ایام خود به بطالت و غفلت گذراند و این قصیده مخمس درباره این قبیل اشخاص لموألفها گفته شده:

این مرهای بی‌هنر // بی‌ننگ و نام و دربدر // گفتار ایشان بی‌اثر // کردار ایشان پرخطر

زن‌ها از ایشان خون جگر

خالق از ایشان سال و مه هرگز ندیده جز گنه // آیین و دین جمله تبه // یک مرده زین صد زنده به

اینان بوند از بد بتر

فِسق و فجوری کارشان // وزرد و بالی بارشان // پیوسته شیطان یارشان // بر نیکوان آزارشان

هستند همچون خوک و خر