معایب الرجال/بخش دو/صفحه ۱۰

از ویکی‌نبشته
معایب الرجال از بی‌بی‌خانم استرآبادی
بخش دو

۱. زبان بمنع و شناعت گفتم پیغمبر فرموده الغیبت اشدّ من الزّنا یکی از همجنسان من که دل پردردی

۲. و رنگ روی زردی داشت از دست شوی نامرد خویش آهی سرد برکشید و گفت ایخواهر

۳. خبر از دلهای داغدار و جگرهای پرشرار ما نداری که این صحبت را غیبت میشماری و این حکایترا

۴. غیبت می‌پنداری آگاه کسی ز کار ما نیست کاو را نظری بیار ما نیست در جواب

۵. چنین گفتم که اگر از کار شما آگاه نیستم ولی از کار خود آگاهم هرچه بنالید حق دارید چون این

۶. بگفتم بهمدیگر آمیختند و همه در دامنم آویختند که راست بگو بتو چه میگذرد و گفتم این خبر را دفترها

۷. باید و این حکایت را کتابهای روایت شاید بزبان راست نیاید صفت مشتاقی

۸. گفتند معاذالله دست از دامنت رها نکنیم تا حکایت و سرگذشت خود را تماماً باز مگوئی

۹. چون چنین دیدم چاره ندیدم انچه بر سرم آمده بود عرضه نمودم گفتم یار عزیزم مار شد و خانه‌ام چون

۱۰. غار و روزگارم شب تار بر حیرتشان افزود و غیرتشان رخ نمود زیرا که هرگز از شوی خود

۱۱. شکایتی نکرده بودم و همه اوقات برخلاف اخوات تعریف و توصیف صفات پسندیده

۱۲. او نموده بودم و اظهار رضامندی و خورسندی داشتم اگر گاهی یکی اظهار دل‌تنگی از شوی

۱۳. خود مینمود من او را ملامت مینمودم و دلالت میکردم که این راه ضلالت است زیرا که