مثنوی معنوی/بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسراییل از زنانشان در شب حمل

از ویکی‌نبشته
دفتر سوم مثنوی از مولوی
(بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسراییل از زنانشان در شب حمل)
  شه شبانگه باز آمد شادمان کامشبان حملست و دورند از زنان  
  خازنش عمران هم اندر خدمتش هم به شهر آمد قرین صحبتش  
  گفت ای عمران برین در خسپ تو هین مرو سوی زن و صحبت مجو  
  گفت خسپم هم برین درگاه تو هیچ نندیشم به جز دلخواه تو  
  بود عمران هم ز اسرائیلیان لیک مر فرعون را دل بود و جان  
  کی گمان بردی که او عصیان کند آنک خوف جان فرعون آن کند