لاهوتی (غزلیات)/مرغان گرفتار

از ویکی‌نبشته
  من کارگر و تو دهقان، داد از تو و آه از من، تا چند برند اشراف کفش از تو، کلاه از من.  
  ما را و تو را دارا، یک نوع کند یغما، خون می خورد این زالو، خواه از تو و خواه از من.  
  بر گردن ما بسته است تا رشتهٔ موهومات، کی دست کشد هیهات، شیخ از تو و شاه از من.  
  ما طعمهٔ درباریم، مرغان گرفتاریم، سیرند ستمکاران گاه از تو و گاه از من.  
  یک دل نشویم ار ما، دوری نکند اصلاً: این بخت زبون از تو، این روز سیاه از من.  
  ما تا که ز هم دوریم، درمانده و مهجوریم؛ این غفلت و نادانی است، عیب از تو، گناه از من.  
  بی چون و چرا، از ماست هر چیز که در دنیاست، این نعمت و نان از تو، این دولت و جاه از من.  
  با زور همان نفعی، کز زحمت ما بردند، کردند بزرگان سلب، عیش از تو رفاه از من.  
  من پینهٔ کف دارم، تو ناطقه لاهوتی، در محکمهٔ زحمت، عرض از تو، گواه از من!  

دوشنبه، اوت ۱۹۲۵