شاهنامه (تصحیح ژول مل)/هنر نمودن زال در پیش منوچهر

از ویکی‌نبشته

هنر نمودن زال در پیش منوچهر

  چو زال این سخنها بکرد آشکار ازو شادمان شد دل شهریار  
  بشادی همه انجمن بر شکفت شهنشاه گیتی زهازه گرفت  
  یکی چشنگاهی بیآراست شاه چنان چون شب چارده چرخ ماه  
  کشیدند می تا جهان تیره شد سر میکساران زمی خیره شد  ۱۴۸۰
  خروشیدن مرد بالای خواه یکایک برآمد زدرگاه شاه  
  برفتند گردان همه شاد ومست گرفته یکی دیت دیگر بدست  
  چو بر زد زبانه زکوه آفتاب سر نامداران درآمد زخواب  
  بیآمد کمر بسته زال دلیر به پیش شهنشاه چون نرّه شیر  
  بدستورئ بازگشتن زدر شدن نزد سالار فرّخ پدر  ۱۴۸۵
  بشاه جهان گفت که ای نیکخوی مرا چهر سام آمدست آرزوی  
  ببوسیدم این پایة تخت عاج دلم گشت روشن بدین فرّ وتاج  
  بدو گفت شاه ای جوان مرد گرد یک امروز نیزت بباید سپرد  
  ترا بویة دخت مهراب خاست دلت خواهش سام نیرم کجاست  
  بفرمود تا صنج وهندی درای بمیدان بر آرند کرّنای  ۱۴۹۰
  ابا نیزه وگرز وتیر وکمان برفتند گردان همه شادمان  
  کمانها گرفتند وتیر خدنگ نشانه نهادند چون روز جنگ  
  به پیچید هر کس بچیزی عنان بکرز وبتیغ وبتیر وسنان  
  زبالا همی دید شاه جهان زگردان هنر آشکار ونهان  
  زدستان سام آن سواری بدید که نه دیده بود ونه از کس شنید  ۱۴۹۵
  درختی کهن بد بمیدان شاه گذشته برو بر بسی سال وماه  
  کمانرا بمالید دستان سام بر انگیخت اسپ وبر آورد نام  
  بزد بر میان درختی سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی  
  سپر بر گرفتند ژوپین وران بکشتند با خشتهای گران  
  سپر خواست از ریدک ترک زال بر انگیخت اسپ وبرآورد یال  ۱۵۰۰
  کمانرا بیفکند وژوپین گرفت بژوپین شکار نوآئین گرفت  
  بزد خشت بر سه سپر نامدار گذشت وبدیگر سو افگند خوار  
  بگردنکشان گفت شاه جهان که با او که جوید نبرد از مهان  
  یکی بر گرائیدش اندر نبرد که از تیر وژوپین برآورد گرد  
  همه راست کردند گردان سلیچ بدل خشمناک وزبان پر مزیچ  ۱۵۰۵
  به آورد رفتند پیچان عنان ابا نیزة آبداده سنان  
  برانگیخت زال اسپ وبرخاست گرد چنان شد که مرد اندر آمد بمرد  
  نگه کرد تا کیست زایشان سوار عنان پیچ وگردنکش ونامدار  
  سبک زال جنگی برو حمله کرد زپیشش گریزان شد آن گرد مرد  
  زگرد اندر آمد بسان پلنگ گرفتش کمربند اورا بچنگ  ۱۵۱۰
  چنان خوارش از پشت زین برگرفت که شاه وسپه ماند ازو در شکفت  
  به آواز گفتند گردنکشان که مردم نه بیند کسی زین نشان  
  منوچهر گفت ای دلاور جوان بمانی همه روزه روشن روان  
  هرآنکس که با تو بجوید نبرد کند جامه مادر برو لاجورد  
  زشیران نزاید چنین نیز گرد چه گرد از نهنگانش باید شمرد  ۱۵۱۵
  خنگ سام یل کین چنین یادگار بماند بگیتی دلیر وسوار  
  برو آفرین کرد شاه بزرگ همه پهلوانان وگرد سترگ  
  بزرگان سوی کاخ شاه آمدند کمر بسته وبا کلاه آمدند  
  یکی خلعت آراست شاه جهان کزو خیره ماندند یکسر مهان  
  چه از تاج پرمایه وتخت زر چه از یاره وطوق وزرّین کمر  ۱۵۲۰
  چه از جامهای گرانمایه نیز پرستنده واسپ وهر گونه چیز  
  بزال سپهبد سپرد آن همان زمین را ببوسید دستان سام