سلامان و ابسال/ظاهر شدن آرزوی فرزند از شاه کامیاب و سخن راندن حکیم در آن باب
(ظاهر شدن آرزوی فرزند از شاه کامیاب)
(و سخن راندن حکیم در آن باب)
چون به تدبیر حکیم نامدار | یافت گیتی بر شه یونان قرار | |||||
سر بسر گیتی مسخر ساختش | ثانی اثنین سکندر ساختش | |||||
یک نگیندار از همه روی زمین | خارجش نگذاشت از زیر نگین | |||||
۳۰۰ | شه شبی در حال خویش اندیشه کرد | شیوهٔ نعمت شناسی پیشه کرد | ||||
خلعت اقبال بر خود چست یافت | هر چه از اسباب دولت جست یافت | |||||
غیر فرزندی که در عز و شرف | از پس رفتن بود او را خلف | |||||
در ضمیر شه چو این اندیشه خاست | گفت با دانای حکمت پیشه راست | |||||
گفت ای دستور شاهی پیشهات | آفرین بادا برین اندیشهات | |||||
۳۰۵ | هیچ نعمت بهتر از فرزند نیست | جز بجان فرزند را پیوند نیست | ||||
حاصل از فرزند گردد کام مرد | زنده از فرزند ماند نام مرد | |||||
چشم تو چون زندهٔ روشن باوست | خاک تو چون مردهٔ گلشن باوست | |||||
دستت او گیرد اگر افتی ز پای | پایت او باشد اگر مانی بجای | |||||
پشت تو از پشتیش گردد قوی | عمرت از دیدار او یابد نوی | |||||
۳۱۰ | اوست بُرّان در صف هیجا چو تیغ | تیر باران بر سر اعدا چو میغ | ||||
چون بهم کاران شود دشمن شکن | او بجان کوشش کند ایشان به تن | |||||
دشمنت را شیوه از وی شیونست | خاصّه گوئی بهر قهر دشمنست |