دیوان شمس/هر کی در او نیست از این عشق رنگ

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(هر کی در او نیست از این عشق رنگ)
  هر کی در او نیست از این عشق رنگ نزد خدا نیست بجز چوب و سنگ  
  عشق برآورد ز هر سنگ آب عشق تراشید ز آیینه زنگ  
  کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح عشق بزد آتش در صلح و جنگ  
  عشق گشاید دهن از بحر دل هر دو جهان را بخورد چون نهنگ  
  عشق چو شیرست نه مکر و نه ریو نیست گهی روبه و گاهی پلنگ  
  چونک مدد بر مدد آید ز عشق جان برهد از تن تاریک و تنگ  
  عشق ز آغاز همه حیرتست عقل در او خیره و جان گشته دنگ  
  در تبریزست دلم ای صبا خدمت ما را برسان بی‌درنگ