دیوان شمس/مرا خواندی ز در تو خستی از بام

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(مرا خواندی ز در تو خستی از بام)
  مرا خواندی ز در تو خستی از بام زهی بازی زهی بازی زهی دام  
  از آن بازی که من می‌دانم و تو چه بازی‌ها تو پختستی و من خام  
  تویی کز مکر و از افسوس و وعده چو خواهی سنگ و آهن را کنی رام  
  مها با این همه خوشی تو چونی ز زحمت‌های ما وز جور ایام  
  چه می‌پرسم تو خود چون خوش نباشی که در مجلس تو داری جام بر جام  
  مرا در راه دی دشنام دادی چنین مستم ز شیرینی دشنام