باید بگوییم: بهاییان هواخواه خودکامگی، و ازلیان هواخواه مشروطه میبودند.
داستان اینست که چون میرزا حسینعلی بدعوی برخاست و دستهای بنیاد نهاد روسیان، چه در ایران و چه در قفقاز، پشتیبانی ازو نمودند. بهاءالله نیز در نوشتههای خود گرایش بروسیان نشان داد. از آنسوی انگلیسیان بنام همچشمی در سیاست به پشتیبانی از ازلیان برخاستند. بویژه پس از گرفتن قبریس از دست عثمانیان، که چون میرزا یحیی صبح ازل با خاندان خود در آن آبخوست میزیست، و خواه ناخواه بسته و زیردست انگلیسیان گردید. چاپ کردن براون کتاب «نقطه الکاف» حاجی میرزا جانی کاشانی را و دیباچهای که خود او (با خامه میرزا محمد قزوینی) بر آن کتاب نوشته، همه از این راه است.
ازلیان در ایران کمتر میبودند و خود را سخت نهان میداشتند. زیرا در سایه این نهانی از دست و زبان مردم ایمن میماندند، و آنگاه بهنگام فرصت بآسانی توانستندی با دست ملایان مردم را به «بهاییان» برآغالانند و از آنان کینه جویند. بسیاری از بهاییکشیها در ایران، با کوشش اینان بوده.
داستان شگفت گلهمندی مردم از «تعرفه گمرکی» مسیو نوز در سال ۱۲۸۲، که در یزد و اسپهان به بهاییکشی انجامید، میتوان آنرا یکی از نتیجههای این همچشمی دو دولت، و دشمنی دو دسته با یکدیگر شمرد.[۱]
از سخن خود دور نیفتیم: در جنبش مشروطه چون دولت انگلیس هواخواه آن میبود ازلیان پا بمیان نهادند. ما تنها در اینجا نام خاندان دولتآبادی را میبریم. حاجی میرزا هادی بزرگ این خاندان نماینده صبح ازل در ایران میبود. از آنسوی چون دولت امپراتوری روس دشمنی با مشروطه نشان میداد بهاییان با دستور عباس افندی عبدالبهاء خود را از مشروطه کنار گرفته از درون هواخواهان محمدعلیمیرزا میبودند.
- ↑ بخش یکم این تاریخ صفحه ۴۱ دیده شود.